منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت
مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست تقدیم به روی ماه عالم مهدی موعود منجی تمام عالم هر که منجیست خدا یارو نگهدارش باد هم که عیسی و موسی محمد باشد طراح و نوسینده حجت اله عرفانیان مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صدحدیث آئینه روی محمد علیست دره علم خدا غیر از علی نیست جانشینه مصطفا این مرتضی مولاء علیست به ابجد خانواده محترم پیامبر583 پادشاه اصلی عالم 583محمد علی فاطمه حسن حسین 583 عاشوراه 583 شبکه نور 583پادشاه اصلی عالم 583به قرارداد الله 583 اهل بیت فاطمه 583 امت اسلامی583اهل دین قرآن اسلام 583به ابجداهل دین 100+351 قرآن +132 اسلام=583 583شبکه نور 583 شبکه نور583 اهل بیت فاطمه 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت محمد علی فاطمه حسن حسین 583 میشود 385 شیعه 385 74 فرقه گمراه دین اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدبه ابجد 245 دینه بحق الله 245 افق دین اسلامه حق245اسلامه حق245 فاطمه +علی =245 علی110+135فاطمه=245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245حکم الهی دین الله245 فاطمه 135+110 علی=245 اسلامه حق 245 سلطان سریرولایت علی قل انماولی یکم الله علی245مدار245مراد245 ما شیعیان فقط اهل بیت پیامبر را دوست میداریم و از کفار قریش بیزاریم به ابجد با قاصبان اهل بیت 786-245 اسلامه حق 245 علی فاطمه =541 عمر ابوبکر 231 باقاصبه دین الله231 ابوبکر231 راه دزدی231 فلسفه دین الله 385شیعه 385 حرفهای حسابی 385راز اهل عالم 385فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202 بلغ اولا بکمالهی کشف دوجا به جمالهی حسنت جمیعو خصالحی صلو علیه و آلهی حاتفی گفت دیدم من آن کتف نبی دوره خاتم تا به شانه بود علیا"علیا"یا علی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است بوود نام مولاء الهی بحق که وصی مصطفی مرتضایی بت شکنی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است اسلام نجاتبخش 1488 - 1202 عمر ابوبکرو عثمان = 286 یعنی 286 عید محمد علی 286 به ابجد 12منتخب12 اسلام 12 حق 12اخلاق12 نجاتبخش 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 قلب 12هوا 12 ساعت 12 ماها 12 قلب 12جانها 12حم 12 گل گل12 دلی که نیست حب علی سنگ است چرا که نور وی و نور حق هماهنگ است مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست وصی بحق محمد سلام سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر جمال حیدر کرار اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیسو حیل دیو مسلمان نشود فتنه های دین 615-541 = 74 فرقه نه 74 ابجد سه خلیفه ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان =74باعث 74 فرقه شدن دین شدند74والشجرتها الملعونه 74 ابجد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان = 74 ان من المجرمین منتقمون 74 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن 1202- منهای 1092 = 110مولا و مقتدای عالم علیست افتخار دین 1346- 1202= 144 ضرب 12 امام در خودش 144 ابجد آیه وعتصمو بحبل الله جمیعا" و لا تفرقو 144 گمراه دین 310 عمر 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق 310بفریبی ها310مکرن310 کفری 310گمراه دین310عمر 310منکر310 نیرنگ310عمر310با قاصب کل دین 310 بناحق پلید اهله دینه310 بیداد گرانه ابله 310 احمقان اهل دینی 310 یا وهابیه منافقه 310احمقان اهل دینی 310 فاسدان پلید دین ها 310 بمار زنگی 310کفری 310 عمر 310 310کلب کلب هار310 ابله منافقا 310نمرودی310 ناحق عالمی 310 عمر 310بمار زنگی 310منکر 310جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 اباجهل در دین 310 ابالهبا در دین 310 اباجهل در دین 310 بیداد گران ابله 310 قاصبان بدین 310نامردیه 310 کفری 310 عمر 310 گمراه دین 310یا بلاء دین اسلام 310نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310دلیل نفاق310 عمر 310 جاهل منافق310 ابله منافقا 310 با اهل منافق 310 310اباجهل در دین 310 کفری310 احمقهای فاسد 310 منکر 310 حرامزاده پلید 310وهابی کودن دین اسلامی310 قاصبان بدین 310 رمززناه 310 گمراه دین310 کوره دینیه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین310یا بلاء دین اسلام 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 دلیله نفاق310کفری310 نیرنگ310نمرودی 310 کلب کلب هار 310 عمر 310سگ هار پلید 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310یا بلاء دین اسلام 310 سگ مردها310 نیرنگ 310نمرودی 310سامری310 گمراه دین310یا بلاء دین اسلام 310 نیرنگ 310 منکر 310 کفری 310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310ناهنجار 310پلیدی بقاصبانی 310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310احمق بی دین ها 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 گراز ناهلی 310 دزده دین اسلامی 310 نار جهیما310بدعت شیطانه 851-541= 310عمر 310 با اهل منافق 310 حرامیان 310 بمزاحم های دین اسلام 310 رزل بدینی 310 با اهل منافق 310 اهل دین دین عدوالله 310عمرفاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310 مفسدین به جهان310 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310 310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310بفریبیها310 مکرن310 کفری310گمراه دین310عمر 310قاصبه دین الله310 فریب کاران اهل عالمی 715 -541 فتنه ها عمر ابوبکر = 310 عمر 310 گمراه دین 310خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 اهل بی مغز بدین 231ابوبکر 231با قاصبه دین الله 231 لانه جاسوسیه 231 قاصب ابله 231231محکومان بدین 231ادیانی جعلی باطل 231 دو رویه 231 یا ابوسفیانی 231 نفاق231 فاسق231 اهل بقاصب231یا اهل مفسد 231 اهل نامرد 231 محکومان بدین231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231 با جاهلا نادان ملحد 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 یا ابوسفیانی 231لانه جاسوسیه231 ادیانی جعلی باطل 231 دورویه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر نابحق دینها 231 بااحمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن 310کفری310 ناحق عالمی310 عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310 اهل نابکار 310بعالم بی عملی 310 پرمدعاه 310با نادان کل عالمی 310 ابله بکل عالم 310 فاسق دینه 310 پلید فاسدان دین 310 احمق ها نادان پلید 310 پلیدها احمق نادان 310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231ابله بکل عالم 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 احمق ملحد 231 اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 بکودن احمق 231 دین حرام الهی 231 نفاق 231 عصیان 231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر310 با قاصب دین الهی 310 عمر 310 منکر 310 حرامیان 310 کفری 310 عمر ابوبکر231+ 310عمر 310ناحق عالمی = 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند به ابجد صغیر شیطان 22 مقصر 22 هذیان 22 عمر22شیطان 22 ابابکر22دشمن اسلام22 مجرمان 22 منافقان 22 بدبختی 22 بدیها 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 مکارا 22 روباه 22 ابوبکر رکب وبا من از خار سر دیوار دانستم بناحقی دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت عمر به او سم ری سامری قوم محمد او را به درک اسفل سافلین فرستاد در طبقه سوزان جهنم که به آنجا اسفله سافین میگویند فقط شیطان نمرود شداد حامان فرعون عمر ابابکر شمر یزید معاویه و بت پرستان و قاصبان ولایت را عذاب میکنند قرار دارندهفت طبقه زیرداخل جهنم سوزان ترین جای جهنم را درک اسفله سافلین میگویند علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر عمر 541 مقصر 430+231 ابوبکر= 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541گمراه دین بناحق دینها 541 ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541جهل عرب ابله به کل عالم 541 اباجهل در دین عقیده باطل 541کفری دین حرام الهی 541دلیل نفاق به لعین دین 541 به دقل باز کودن با قاصب کل دین541 پلید ناکسان حرامیان 541ابله منافقا بناحق دین ها 541 بی دینها احمق جاهل منافق 541جهل عرب عقیده باطل541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی 541 با قاصب کل دین نفاق541 کافر پلید دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام با دشمن ابله نادان 541 به نامرده ابله دین 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541آفت کلی 541انحرافه دین اسلام یا حقه بازان پلید اسلامی به نامرده ابله دین 541 عقیده باطلی نامردی 541 با منافقان ابله ملحد نادان 541دشمنه اسلامی 541کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541انحرافه دین اسلام 541
قالب وبلاگ 1
داستانهای زندگی 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
بزرگترین سامانه تبادل لینک 1
بهترین ریمل - ریمل حجم دهنده و بلند کننده 1
چاقو کمربندی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 138
بازدید ماه : 640
بازدید کل : 116481
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541توهین دین ها 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر


خجالت خجالت خجالت منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت شرمنده اهل سنت خوب  شیعه شوید

علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن علم ابجد پرتوی از انوار ولایت 14 معصوم قائم آل محمد(عج) است

  کهیعص 195+ 278حمعسق = 473 + علی 110 دین الهی = 583  عاشوراه 583 امت اسلامی 583 اهل بیت فاطمه 583 ابجد 5 تن آل عباء 583 شبکه نور 583 از راست بخوان 385 براستی شیعیان فرزندان بحق اهل بیت پیامبرند 385شیعه
به ابجد صغیر اسلام 12 و به ابجد کبیر132+12=144  اسلام 144 ضرب 12 امام در خودش میشود 144  افتخار دین 1346-1202 سه خلیفه = 144  اسلام 144 ضرب 12 امام میشود 144 به ابجد دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم  خانواده محترم رسولخدا را 14 معصوم میگویند به ابجد دین اسلام 196 اصوله دین 196 ضرب 14 معصوم شیعه میباشد کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196 بفرمائید شما هم ثابت کنید که شما اسلام 144 و یا دین اسلام 196 شما هستید ما نامرد نیستیم سخن حق را از هر کسی حتی دشمنانمان سخن حق را قبول می کنیم نامردید اگر ثابت نکنید شما اسلامه حق 245 یعنی علی 110+135 فاطمه = 245 دین بحق الله 245 فاطمه و علی پدر مادر شیعیان اسلامه حق 245 میباشد وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین 128  ابجد امام الهی 128 کلید دین 128 حسین 128 دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد  دین خدا  669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین 128 امام الهی 128 کلید دین 128 نبی الله128 اهل محمد 128  کلید دین 128 امام الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128سبب دین 128 کلید دین 128  اهل محمد128

 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین 128حسین 128است امام الهی 128 حسین 128

خلیفه خدا 1330-1202 سه خلیفه = 128 حسین

دین خدا 669 - 541 عمر ابوبکر= 128 حسین

وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین

قال رسوالله = انا مدینةت لعلم و علیٌ بابها"   854-541  عمر ابوبکر = 313 رمز الله 313 ره حق 313 مثل روز روشن است حقانیت مولاء قائم آل محمد و یاران مهدی 313  نفر میباشند هر سال52 جمعه و 313 روز 313+52 = 365 روز سال ابجد313 ره حق 313  راه حق 26+26 علی =52قل هو الله احد 52  هر سال 52  جمعه داریم با 313 روز = 365 روز سال رمز الله 313 بنور امیدی 313 به یار اهل مهدی313 چشم بصیرت دارند 313 نرجس 313 به نور الهی 313نورای الهی 313 بجان دینه الهی اسلامی313 با یاره الهی مهدی 313 و صیه محمد علی 313رمز الله 313 ره حق 313 جمکران 313 به مرد های الهی 313 رمز الله 313هرسال313 روز با 52 جمعه 313 +52 = 365 روز سال

 بقرآن اگر یهودی ها میدانستند شیعه هزار برابر بالاتر و شریف تر از دین یهود ماقبل تاریخ خجالت بکشید یهودی ها 600 پیامبر خود را سر بریدند یعنی احمق تر از امت یهود در تاریخ نخواهد آمد آدم اینقدر کودن بیشعور باشه که بجای پرستش خدا مجسمه و گوساله باشد دروغ میگویند حضرت موسی را هم قبول ندارند مسیح را نپذیرد و محمد(ص) قائم آل محمد (عج) را نشناسد

 صاحب سخنی که بر سخن آگاه است اول سخنش بنام بسم الله است به ابجد بسم الله الرحمان الرحیم 786-541 عمر ابوبکر= 245 علی 110+135 فاطمه = 245 اسلامه حق 245 فاطمه و علی میباشندیاران مهدی 313 رمز الله  313 +52 هر سال 52 جمعه با 313 روز داریم52+313 = 365 روز سال  313 رمز الله 313 +72 شهید کربلاء = 385 شیعه نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام هیچ فرقه ای در قرآن نیامده که نیامده همه باطل و تو در آوردی میباشندو فقط شیعه12 امامیه بحق میباشد پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ریاضی قرآن علم ابجد فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 شیعه میباشد پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده من میباشند
128حسین 128 نبی الله128 بهای اهل دینی128  اهل محمد 128 کلید دین 128 امام الهی 128 بدین های الهی 128 یا با کل دین 128  جان دینی 128سبب دین 128 اهل محمد 128  حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128 اهل محمد 128 کلید دین 128 با جانه الله 128 با کله دینها 128 کلید دین  128 جان دینی128 با جانه الله 128 بدینهای الهی  128 حسین128 بهای اهل دینی 128 به ابجد  دین خدا  669-541 عمر ابوبکر= 128 حسینبه ابجد  دین خدا  669-541 عمر ابوبکر= 128 کلید  دین 128 اهل محمد 128=حسین 128 گنجینهی 128 کلید دین 128 اهل محمد 128 12 امام پدر برادر و فرزندان حسین میباشند رسول خدا (ص) فرمود جانشینان من از اهل بیت من و فرزندان حسین میباشند

امامت و تشیع غدیر پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 عداوتین 541 قاتلی 541 عمر ابوبکر 541 ظالم 971- 430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 مرگ کافر 541 غدیر نام منزلگاهى است كه سه روز راه تا مكه فاصله دارد.سه ملعون به مکه نرسیدند عهد خود را شکستند310 گمراه دین 310منکر 310 کفری 310 نیرنگ310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دزدان فدکه فاطمه 310 ابله منافقا 310 جاهل منافق310 دلیل نفاق 310 عمر 310 

310 با فراموش کار 851 - 541 عمر ابوبکر=0 1 3 عمر 310 چلپاسه خوری ابله 851-541 عمر ابوبکر = 310 عمر 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 ابله منافقا 310 عمر 310 یکی از آرزوهای عمر این بود دست زیر هر سنگ بکند دوتا چلپاسه چاغ باشد  به ابجد محمد 92+18 ذالحجه" غدیر خم = 110 علی 110 دین الهی 110 +92 محمد = 202 ابجد محمد و علی فاصله غدیر خم تا مکه 202 کیلومتر است نام شیعه در قرآن 5 بار آمده ولی نام دیگر فرقه ها یک بار هم نیامده به ابجد  دین خدا  669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین

  • با توجه به اينکه در تمامي منابع معتبر شيعه واقعه غدير به طور کامل همراه با وقايع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شيعه در زمينه سند واقعه غدير خودداري کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کرديم.
  • براي جستجوي بيشتر مي توانيد به کتاب" الغدير" علامه اميني مراجعه کنيد.
  1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227.
  2. اخبارالدول وآثارالاول:ص102.
  3. أربعين الهروي:ص12.
  4. أرجح المطالب:ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339 و389 و581-545 و681 .
  5. الارشاد: ص420.
  6. أسباب النزول:ص135.
  7. أسد الغابه:ج1ص308و367.ج2ص233.ج3ص92و93و274و307و321.ج4ص28.ج5ص6و205و208.
  8. الامامه و السياسه:ج1 ص109.
  9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.
  10. البدايه و النهايه:ج5 ص208-213و227و228-ج7ص338و344-349.
  11. بلاغات النساء:ص72.
  12. تاريخ بغداد:ج8ص290-ج7ص377-ج12ص343-ج14ص236.
  13. التاريخ الکبير:ج1ص375-ج2قسم2ص194.
  14. تاريخ الخلفاء:ص114و158و179.
  15. تفسير الثعلبي:ص78و104و181و235.
  16. تفسير الطبري:ج3ص428.
  17. تفسير فخر الرازي:ج3ص636.
  18. التمهيد(باقلاني):ص171.
  19. الجمع بين الصحاح:ص458.
  20. حياه الصحابه:ج2ص769.
  21. حليه الاولياء:ج5ص26و363-ج6ص294.
  22. الخصائص:ص4و49و51.
  23. خصائص النسائي:ص21و40و86و88و93و94و95و100و104و124.
  24. الخصائص(السيوطي):ص18.
  25. الخطط والآثار(مقريزي):ص220.
  26. الدر المنثور:ج2ص259و298.
  27. دول الاسلام(ذهبي):ج1ص20.
  28. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  29. روضات الجنات(زمجي):ص158.
  30. سر العالمين(غزالي):ص16.
  31. سنن الترمذي:ج5ص591 .
  32. سنن ابن ماجه:ج1 ص43.
  33. سنن النسائي:ج5 ص45.
  34. سنن المصطفي صلي الله عليه و آله:ج1ص45.
  35. السيره النبويه(زيني):ج3 ص3.
  36. شرح نهج البلاغه(ابن أبي الحديد):ج1ص317و362-ج2ص288-ج3ص208-ج4ص221-ج9ص217.
  37. الشرف الموبد(نبهاني):ص58و113.
  38. شواهد التنزيل:ج1ص158و190.
  39. صحيح الترمذي:ج1ص32-ج2ص298-ج5ص633.
  40. صحيح مسلم:ج4ص1873.
  41. الصواعق المحرقه:ص25و26و73و74.
  42. طبقات ابن سعد:ج3ص335.
  43. العقد الفريد:ج5ص317.
  44. عمده الاخبار:ص191.
  45. الفصول المهمه:ص23و24و25و27و74.
  46. الفضائل(ابن حنبل):ج1ص45و59و77و111-ج2ص560و563و569و592و599-ج3ص27و35.
  47. فضائل الصحابه:ج2ص610و682.
  48. الکفايه:ص151.
  49. کفايه الطالب:ص13و17و58 و62 و153و285و286.
  50. کنز العمال:ج1ص48-ج6ص397-405-ج8ص60-ج12ص210-ج15ص209.
  51. الکوکب الدري:ج1ص39.
  52. مجمع الفوائد:ج9ص103-108و163.
  53. مختلف الحديث(ابن قتيبه):ص52و276.
  54. مروج الذهب:ج2ص11.
  55. مستدرک الحاکم:ج3ص109و110و118و371و631.
  56. مسند ابن حنبل:ج1ص84و119و180-ج4ص241و281و368و370و372-ج5ص347و366و370و419-494-ج6ص476.
  57. مسند الطيالسي:ص111.
  58. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  59. معارج النبوه:ج1ص329.
  60. المعارف(ابن قتيبه):ص58.
  61. معالم الايمان(دباغ):ج2ص299.
  62. المعتصرمن المختصر:ج2ص301و332.
  63. معجم البلدان:ج2ص389.
  64. المعجم الصغير:ج1ص64و71.
  65. المعجم الکبير(طبراني):ج1ص149و157و390-ج5ص196.
  66. مقاصد الطالب:ص11.
  67. مقتل الحسينعليه السلام(خوارزمي):ص47.
  68. مقصد الراغب:ص39.
  69. المنار:ج1ص463.
  70. مناقب الائمه(باقلاني):ص98.
  71. المناقب(ابن جوزي):ص29.
  72. المناقب(ابن مغازلي):ص16و18و20و22و23و24و25و224و229.
  73. المناقب(عبدالله شافعي):ص106و107و122.
  74. منتخب کنز العمال:ج5ص30و32و51.
  75. المواقف:ج2ص611.
  76. موده القربي:ص50.
  77. نزهه الناظرين:ص39.
  78. النهايه(ابن الأثير):ج4ص346.
  79. نهايه العقول:ص199.
  80. الوفيات(ابن خلکان):ج1ص60-ج2ص223.
  81. ينابيع الموده:ص29-40و53-55و81و120و129و134و154و155و179-187و206و234و284.
  82. الاصابه:ج1ص372و550-ج2ص257و382و408و509-ج3ص512-ج4ص80.
  83. الاستيعاب:ج2ص460.
  84. أشعه اللمعات في شرح المشکاه:ج4ص89و665و676.
  85. تفريح الأحباب:ص31و32و307و319و367.
  86. التمهيد و البيان(أشعري):ص237.
  87. الفتوح(ابن الأعثم):ج3ص121.
  88. التمهيد البيان(أشعري):ص237.
  89. ثمار القلوب(ثعالبي):ص511.
  90. الأعتقاد(بيهقي):ص182.
  91. تاريخ دمشق:ج1ص370-ج2ص5و85و345-ج5ص321.
  92. الجمع بين الصحاح:ص458.
  93. الشفاء(قاضي عياض):ج2ص41.
  94. أسني المطالب:ص4و221.
  95. انسان العيون:ج3ص274.
  96. الأنوار المحمديه:ص251.
  97. بلوغ الأماني:ج1ص213.
  98. البيان والتعريف:ج2ص36.
  99. التاج الجامع:ج3ص296.
  100. تجهيز الجيش:ص135و292.
  101. ذخائرالعقبي:ص67و68.
  102. الحاوي للفتاوي:ج1ص79و122.
  103. الرياض النضره:ج2ص169و170و217و244و348.
  104. السيره الحلبيه:ج3ص274و283و369.
  105. شرح المقاصد:ج2ص219.
  106. فرائد السمطين:ج1ص56و64و65و67و68و69و72و75و76و77.
  107. العثمانيه:ص145.
  108. مرقاه المفاتيح:ج1ص349-ج11ص341و349.
  109. مصابيح السنه:ج2ص202و275.
  110. المورود في شرح سنن أبي داود:ج1ص214.
  111. مقدمه ضروری در مراجعه به منابع تسنن

    زمانی که بخواهیم مسائل مربوط به فضائل و شئون اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در منابع تسنن بررسی کنیم باید نیم نگاهی به مواجهه صورت گرفته با عترت پیامبر اکرم (ص) در طول تاریخ اسلام داشته باشیم تا بدانیم که میراث مکتوب پیش روی ما، در چه فضایی شکل گرفته است.

    به این موضوع که خود مستقیماً حائز اهمیت زیاد و نیازمند ارائه بحث تفصیلی است، به طور اختصار اشاره می‌کنیم:

    پس از رسول اکرم (ص) در دوران خلفا، نقل احادیث آن حضرت بسیار محدود و نوشتن آن ممنوع گردید تا رسوایی 3 خلیفه روشن نگردد  و این منع تا پایان قرن اول ادامه یافت. امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ دوران 25 ساله پیش از خلافت خود را چنین توصیف فرموده است: «صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم» (نهج‌البلاغه / خطبه 3) حضرت از جمله در توصیف فشارهای جان فرسایی که در این دوره بر ایشان وارد می‌شد فرموده‌اند: «اگر سخن گویم، می‌گویند برای به دست آوردن  قدرت، حریص است و اگر سکوت کنم می‌گویند از مرگ می‌هراسد»(خطبه 5) و این نشان می‌دهد که امام ـ علیه السلام ـ در بیان اوصاف و ویژگی‌های خویش تا چه حد در تنگنا بوده‌اند.

    مظلومیت امیرالمومنین ـ علیه اسلام ـ حتی در دوران پنج‌ساله حکومت، خود حدیث دردناک دیگری است. از آن پس نیز که کار به دست معاویه افتاد و دشمنی با علی (ع) سکه رایج روزگار گشت. لعن آن ولی برگزیده خداوند در سراسر بلاد گسترده اسلامی مقرر شد و تا شصت سال ادامه یافت.

    جعل حدیث در طعن امام متقیان مشمول جوایز بزرگ حکومتی شد و شیعه‌کشی در دستور کار حاکمان قرار گرفت که تا امروز به اشکال مختلف ادامه دارد. منابع حدیثی اهل سنت در چنین فضایی شکل گرفت و این چنین است که به طور مثال «صحیح بخاری» ـ به عنوان مهمترین منبع حدیثی تسنن ـ از دروازه شهر علم پیامبر، حضرت علی (ع)، تنها نوزده حدیث نقل کرده است ولی از شخصی همچون «ابوهریره» که ـ صرف نظر از تحلیل شخصیت او ـ در اواخر عمر پیامبر اکرم (ص) مسلمان شد، بیش از پانصد حدیث.

    در اکثر طول تاریخ اسلام، فرهنگ رایج، شیعه‌گی را جرم می‌شمرده و از شیعیان به رافضیان تعبیر می‌شده اما عجب اینجاست که در همین فضا، فضائل علی ـ علیه السلام ـ و حتی حقانیت امامت آن حضرت، کتب اهل سنت را آکنده است. «بررسی غدیر در منابع تسنن» باید با این توجه و از این زاویه صورت پذیرد.

    غدیر در «الغدیر»

    علامه امینی اصل حدیث غدیر را از یک‌صد و ده صحابی و هشتاد و چهار نفر از تابعان (مستند به منابع تسنن) نقل کرده است. ایشان همچنین نام سی‌صد و شصت دانشمند اهل سنت را که در آثار خود این حدیث‌ها آورده‌اند، ذکر کرده است.

    این مقدار کافی است تا معلوم شود اصل ماجرای غدیر متواتر بوده و در این که چنین واقعه‌ای رخ داده، تردیدی راه ندارد.

    در اینجا نمونه‌هایی را (به نقل از جلد اول الغدیر) می‌آوریم:

    ـ متقی هندی، دانشمند مشهور تسنن در «کنز العمال» روایتی را از زیدبن ارقم و ابوسعید خدری به نقل از طبری به این شرح آورده است: «رسول خدا (ص) هنگام بازگشت از حجة‌الوداع، در غدیر خم فرود آمد سپس به پا خواست و فرمود: ...من در میان شما دو چیز گرانقدر به جا می‌گذارم؛ کتاب خدا .... و عترت من، اهل بیتم... این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا این که در کنار حوض بر من وارد شوند.

    سپس فرمود: خدا مولای من است و من مولای هر مؤمنم آن‌گاه دست علی را گرفت و فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای او است.»

    این حدیث را حاکم نیشابوری در کتاب مهم «المستدرک علی الصحیحین» نقل کرده و آن را بر شرط بخاری و مسلم صحیح دانسته است. معنای این سخن آن است که حدیث فوق مطابق ملاک‌های لحاظ شده در صحیح بخاری و صحیح مسلم که مهمترین منابع حدیثی تسنن‌اند، معتبر است.

    ـ برخی از جمله شیخ الاسلام حموئی، حافظ ابونعیم اصفهانی و حاکم حسکانی نقل کرده‌اند که پیامبر خدا در غدیر خم فرمودند: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خداوند بر رسالت من و ولایت علی بن ابی‌طالب پس از من.»

    ـ حافظ هیثمی به نقل از طبرانی و دیگران نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، از حاضران بر توحید و رسالت خویش اقرار گرفت سپس فرمود: «هر کس خدا و رسولش مولای اویند، این علی مولای اوست...»

    ـ در بسیاری از آنچه در منابع تسنن نقل شده، قبل از جمله «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» این سخن از رسول خدا (ص) نقل شده که از حاضران اقرار گرفتند: «آیا من از شما به خودتان اولی (صاحب اختیارتر) نیستم؟» و همه گفتند «بلی یا رسول الله»

    علامه امینی نام شصت و چهار نفر از دانشمندان اهل سنت که این سخن را نقل کرده‌اند، ذکر کرده است. بنابراین پیامبر اکرم (ص) بالاترین شأن خود که صاحب اختیاری مومنین است مقدمه اعلام مولا بودن حضرت علی ـ علیه السلام ـ قرار داده‌اند.

    از اینجا می‌توان به روشنی دریافت که معنای «مولی» در عبارت یاد شده سرپرستی بر مسلمانان است و نه فقط دوستی؛ زیرا اعلام این که صرفاً علی را دوست بدارید، هماهنگی و سازگاری با آن مقدمه مهم ندارد.

    ـ در بخش دیگر علامه این نزدیک به سی مورد از احتجاجات نقل شده به ماجرای غدیر خم را که از سوی امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ و دیگران صورت پذیرفته نقل کرده است.

    دریافت شاعران از حادثه غدیر در طول دوازده قرن

    صاحب «الغدیر» در کنار بررسی‌های عمیق و گسترده در اسناد حدیث غدیر، در اقدامی ابتکاری با جمع‌آوری اشعاری که از روز غدیر تا قرن دوازدهم هجری در عالم اسلام سروده شده، نشان داده است که سرایندگان این اشعار، از حادثه غدیر چه پیامی را دریافته‌اند.

    نخستین این شعرا «حسان بن ثابت انصاری» است که شعر خود را در غدیر خم و با کسب اجازه از رسول خدا قرائت کرده است. علامه 12 منبع تسنن برای این شعر ذکر کرده و ترجمه دو بیت آن چنین است: «سپس فرمود ای علی برخیز که به امامت و هدایتگری تو پس از خویش خشنود گشتم. پس هر که من مولای اویم این شخص مولای اوست و شما پیروان راستین او باشید.» (الغدیر 2/347)

    شاعر دیگر، صحابی جلیل‌القدر رسول خدا (ص)، «قیس بن سعد بن عباده» است که به نقل منابع تاریخی، ابیاتی را در جنگ صفین، در برابر امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ قرائت کرده و ترجمه دو بیت آن چنین است: «علی امام ما و دیگران است که آیه قرآن درباره او نازل شد، در روزی که پیامبر (ص)فرموده: "هر که من مولای اویم این علی مولای اوست"» (الغدیر 2/ 67)

    حال پس از مروری بسیار گذرا بر موضوع «غدیر در منابع تسنن» باید از نظریه پردازانی که امامت را به گونه‌ای غیر از معنای معهود آن تفسیر می‌کنند و در تضعیف منابع شیعی نیز راه افراط و غلو را پیش می‌گیرند، پرسید: «دریافت و تحلیل شما از غدیر خم چیست؟ و چگونه این واقعه تردیدناپذیر را با تفسیرهایتان از امامت و تشیع مطابقت می‌دهید؟»

    یک کارشناس مسائل دینی با اشاره به اینکه با بررسی متون تاریخی می بینیم که در متون اهل سنت هم سندات واقعه غدیر خم کم نیست، گفت: به عنوان مثال در کتاب تاریخ بغداد که متعلق به خطیب بغدادی یکی از علماء بزرگ اهل سنت است در جلد هشتم به جریان غدیر اشاره شده است.

    به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر سید علیرضا واسعی در برنامه شبهای آسمانی شبکه قرآن و معارف سیما گفت: دست هایی وجود دارد که می خواهند برای از بین بردن اتحاد مسلمانان روابط شیعه و سنی را تاریک کنند اما با دقت به این موضوع باید متوجه باشیم که بیان حقایق در محافل علمی اجتناب ناپذیر بوده و باید رعایت شود و چاره ای جز بیان این حقایق نیست.

    وی اظهار داشت: بعضی این شبهه را وارد می کنند که نام امام علی(ع) چرا در قرآن نیامده ما اگر بسندگی قرآن را بپذیریم این موضوع مورد تأمل است. اما قرآن خودش ما را ارجاع می دهد به سنت نبوی، و در سنت نبوی و در متون حدیثی و روایی اهل سنت هم سخنان پیامبر(ص) درباره امام علی(ع) موجود است.

    دکتر واسعی افزود: این که ما بگوییم قرآن کافی است و ما باید فقط به قرآن بسنده کنیم نقض خود قرآن است زیرا تأکید قرآن این است که شما باید به پیامبر(ص) که مبین، مفسر و الگوی تمام عیار قرآن است مراجعه کنید و آن چه که در قرآن است با سنت و سیره نبوی است که معنا پیدا می کند.

    وی گفت: بعضی این مسئله را مطرح می کنند که شیعه داستان غدیر را از خودش ساخته است. این سخن بسیار ضعیفی است که به شیعه نسبت داده اند. اگر انسان بخواهد به هر چیزی نسبتی اشتباه بدهد می تواند. درست است که داستان غدیر در متون شیعی بسیار مفصل وارد شده و این تفصیل گویی، طبیعی است اما ما باید به تم اصلی دقت کنیم که آیا اصل موضوع را هم شیعه از خودش ساخته و یا در تاریخ به وقوع پیوسته است؟

    وی تأکید کرد: ما وقتی که متون تاریخی را بررسی می کنیم می بینیم که در متون اهل سنت هم سندات این واقعه کم نیستند. به عنوان مثال در کتاب تاریخ بغداد که برای خطیب بغدادی یکی از علماء بزرگ اهل سنت است در جلد هشتم به جریان غدیر اشاره شده و می گوید غدیر خم روز 18 ذی الحجه است که در این روز، روزه ثوابش با روزه چند ماه برابری می کند و این روزی است که پیامبر دست علی(ع) را گرفت و خطاب به جمع گفت من کنت مولاه فهذا علی مولاه.

    این استاد تاریخ ادامه داد: پس از این که خطیب بغدادی سخنان پیامبر(ص) را بیان می کند می گوید بعد از این سخنان خلیفه دوم عمربن الخطاب دست علی را گرفت و گفت مبارک باشد بر تو ای کسی که مولای من هستی و مولای هر مسلمی. در کتاب تاریخ مدینة الدمشق ابن عساکر نیز این مطلب در جلد 42 با همان مقدمه و تبریک عمر بیان شده است. ابن کثیر دمشقی نیز یکی از نویسندگان و شخصیت های بزرگی است که به تعصب شهره است حتی او نیز در جلد 5 کتاب البدایة و النهایة موضوع غدیر را آورده است.

    وی با تأکید بر این که دست هایی وجود دارد که می خواهد روابط بین شیعه و سنی را تاریک کند گفت: در دنیای خارج از محافل علمی باید تعاملات شیعه و سنی زیاد باشد. اما در محافل  علمی چاره ای جز بیان حقایق نیست و بنابراین باید این نکته در اینجا مطرح شود که کسانی که ادبیات عرب را بدانند معنای مولا را خوب متوجه می شوند، عمربن الخطاب صحابه مورد مقبول دنیای اهل سنت به خوبی معنای کلمه مولا را می دانست که بعد از سخن پیامبر(ص) به امام علی (ع) تبریک گفت زیرا اگر معنای مولا دوستی بود اینجا دیگر تبریک  عمربن الخطاب معنا نداشت.

    واسعی تصریح کرد: آن زمان مردم به خوبی معنای مولا را دریافتند و عده ای به امام علی تبریک گفتند و عده ای دیگر نیز به تقابل پرداختند لذا می دانستند که فضای جدیدی در عرصه سیاسی و اجتماعی در حال گشودن است.

    وی بیان داشت: این که بعضی این شبهه را وارد می کنند که پیامبر مردم را در غدیر جمع نکرده اند کاملا موضوعی فرعی است زیرا علمای اهل سنت نیز به فراوانی احادیثی را نقل می کنند که راویانش انگشت شمار هستند اما آن ها را قابل استناد می دانند زیرا می گویند سخن، سخن پیامبر(ص) است و نباید از کنار آن گذشت.

    وی در پایان تأکید کرد: حجة الوداع در سال آخر پیامبراتقاق افتاد و اولین حج پیامبر(ص) بود. بنابراین جمعیت زیادی با پیامبر به حج آمده بودند و آمار چند هزار نفر را بیان می کند و مسلما پیامبر(ص) سخن خود را به قصد شنیدن مخاطبان مطرح کردند و نعوذبالله ایشان هرگز حرفی کم فایده و بی فایده بیان نمی داشتند. ديدگاه اهل سنت نسبت به واقعه غدير خم با ذكر نظر امام غزالي و اشاره به منابع؟

    ديدگاه شيعه و اهل سنت را در قالب چند سوال و پاسخهاي آنها از كتاب امام شناسي تقديم ميداريم.
    پرسش 61 . آيا غدير خم دليل بر امامت حضرت على(ع) است؟ شيعه چه دليلى براين مطلب دارد؟
    از نظر شيعه واقعه غدير خم سندى قطعى و غيرقابل انكار بر امامت و پيشوايى حضرت على پس از رحلت پيامبر و لزوم پيروى از آن حضرت است. اين مسأله از چهار طريق قابل بررسى است:
    1. معنا كاوى واژه ولايت،
    2. آيات قرآن،
    3. تفسير پيامبر،
    4. قرائن و شواهد خارجى. يك. معناى ولايت‏
    واژه ولايت در معانى مختلفى چون مالك، آزادكننده، نزديك، همسايه، ياور، اولى و سزاوارتر به كارى و... به كار رفته است. ليكن لغت شناسان و فرهنگنامه‏ها عمدتاً كلمه ولايت و مشتقات آن مانند مولى و ولى را به معناى سرپرستى، عهده‏دارى امور، سلطه، استيلا، رهبرى و زمامدارى معنا كرده‏اند. در اين جا معناى اين كلمه با برخى از مشتقاتش از كتاب‏هاى لغت اهل سنت نقل مى‏شود:
    - راغب اصفهانى مى‏نويسد: وِلايت، يعنى يارى كردن و وَلايت يعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است كه وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستى» است؛ ولى و مولا نيز در همين معنا به كار مى‏رود. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
    - ابن اثير مى‏نويسد: ولى؛ يعنى ياور و هر كس امرى را بر عهده گيرد، مولا و ولى آن است. سپس مى‏گويد: و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر كه به على (ع) گفت: «تو مولاى هر مومنى شدى»؛ يعنى «ولى مؤمنان گشتى». ابن اثير، ابوالحسن على بن عبدالواحد، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، ج 5، ص 227.
    - صاحب صحاح اللغه مى‏نويسد: هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد، ولى او است. الجوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح فى لغه العرب، تحقيق احمد بن عبدالغفورعطار، بيروت، دارالعلم للملايين، ج 6، ص 2528.
    - مقاييس اللغه آورده است: هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد، ولى او است. معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 141. دو. آيات قرآن‏
    در رابطه با حادثه غدير سه آيه نازل شده است:
    1. آيه ابلاغ،
    2. آيه اكمال دين،
    3. آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ».
    پيوند دو آيه پيشين با واقعه غدير و چگونگى دلالتشان بر مسأله امامت از نظر گذاشت بنگريد پرسش‏هاى 11. 12.. آنچه اكنون بايد مورد توجه قرار داد آيه سوم است.
    براساس آنچه در منابع شيعه و سنى علامه امينى، در كتاب الغدير 30 مورد از منابع اهل سنت را در اين رابطه بررسى و معرفى كرده است. بنگريد: الغدير، ج 1، ص 246-239. روايت شده است پس از انتشار سخنان پيامبر در غدير خم، شخصى به نام «جابر بن نظر» يا «حارث بن النعمان الفهرى» نزد پيامبر آمد و عرض كرد:
    «اى محمد از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهيم كه جز خداى يگانه پروردگارى نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايى و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم. اما به اين حد راضى نگشتى و پسرعمويت را بر ما سرورى بخشيدى و گفتى: «هر كه را من مولاى اويم، على مولاى او است». اكنون بگو اين سخن را از پيش خود گفتى، يا از جانب خدا؟ پيامبر فرمود: «سوگند به آن كه جز او خدايى نيست اين مطلب از سوى خداوند است».
    در اين هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت در حالى كه مى‏گفت: خدايا! اگر آنچه محمد مى‏گويد حق است پس سنگى بر ما ببار يا ما را به عذابى دردناك گرفتار كن. هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از جانب حق سنگى بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت. آن گاه اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ»؛ معارج(70)، آيات 3-1. «پرسنده‏اى از عذاب واقع شونده‏اى پرسيد كه اختصاص به كافران دارد (و) آن را بازدارنده‏اى نيست. (و) از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است».
    قرآن در اين آيه لجاجت شخص مورد نظر را نكوهيده و آن را گونه‏اى از كفر قلمداد كرده كه در بردارنده عذابى نابخشودنى است. بنابراين قرآن در اين باره سه آموزه دارد:
    1. الهى بودن جريان غدير را تأييد مى‏كند.
    2. برداشت امامت و رهبرى امام على(ع) از سخنان پيامبر را تأييد مى‏كند.
    3. مخالفت و عناد با مسأله فوق را كفر و مستوجب عقاب معرفى مى‏كند. اين همه خود نشانگر اهميت و جايگاه عظيم مسأله امامت در كنار رسالت است. سه. توضيح پيامبر
    بهترين شارح و بيانگر مراد گوينده يك سخن خود اوست و چه حجتى قاطع‏تر از تفسير و توضيح گوينده بر معنا و مراد او از كلامش؟ روايات متعددى در منابع شيعه و سنى وجود دارد كه پيامبر(ص) در برابر پرسش ديگران به توضيح مراد خويش از چگونگى ولايت اميرمؤمنان(ع) پرداخته‏اند. اكنون به جهت اختصار به ذكر دو روايت بسنده مى‏كنيم:
    3-1. حسين بن اسماعيل جرجانى به سند خود از پيامبر نقل مى‏كند كه از آن حضرت در مورد معناى «من كنت مولاه على مولاه» پرسيدند حضرتش پاسخ داد: خدا مولاى من است يعنى او بر من نسبت به خودم و تصرف در امورم اولوليت دارد و با وجود او من از خود اختيارى ندارم. مراد در اينجا اختيار تشريعى است، يعنى برخلاف دستور او مجاز به تصرف در امور نيستم و تنها بايد اوامر او را پيروى كنم. من نيز مولاى مؤمنانم يعنى به تصرف در امور آنان بر خودشان مقدم هستم و در عرض من آنان نبايد از پيش خودكارى بكنند، و هر كس كه من مولاى او و مقدم بر او از خودش مى‏باشم و با وجود من اختيارى از خود ندارد، پس على مولاى اوست و از نفس خودش بر او مقدم است و با وجود على نبايد از پيش خود كارى كند». شمس الاخبار، ص 38، به نقل از: صلوه العارفين؛ الغدير، ج 1، ص 386.
    3-2. شيخ الاسلام حموينى آورده است كه در روز غدير وقتى پيامبر فرمودند: «من كنت مولاه فعلى مولاه...» سلمان برخاست و پرسيد: اى رسول‏خدا! اين چگونه ولايتى است؟ پيامبر فرمود: «ولايتى مانند ولايت من؛ هر كس كه من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس على نيز بر او از خودش سزاواتر است». «ولاء كولاى، من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه»، الغدير، ج 1، ص 387.
    جهت آگاهى بيشتر بنگريد: همان، ص 390-386. چهار. قرائن و شواهد
    4-1. معرفى ثقلين؛ چنان كه گذشت پيامبر(ص) در موارد متعددى به معرفى اهل بيت و تعيين راهبرد دائمى پيروى از قرآن و عترت پرداخته‏اند از جمله حضرتش در جريان غدير فرمود: «انى تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى»؛ «من در ميان شما دو چيز گران‏بها به وديعت مى‏گذارم: كتاب خدا و عترتم را». در اين جا پيامبر اهل بيت(ع) را در كنار قرآن قرار داد و التزام به آن دو را راه نجات و رستگارى معرفى نمود و در رأس عترت طاهرين مسأله ولايت امام على(ع) را بيان نمود. اين مسأله نشان مى‏دهد كه ولايت امام على(ع) سرآغاز پيروى جدايى‏ناپذير از قرآن و عترت است و اين همان امامت و زعامت بلافصل آن حضرت در امور دينى و دنيايى است.
    4-2. پيامبر در مقدمه سخن به مسأله ايفاى رسالت و اولويت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در اين رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولايت امام على(ع) را طرح نمودند. اين نشان مى‏دهد كه نوع ولايت مطرح شده در اين جا از همان سنخ ولايت و اولويت پيامبر بر مؤمنان است كه به موجب آن پيامبر خدا حق تقدم و تصرف بلامنازع در شئون دينى، سياسى و اجتماعى مسلمانان را دارد.
    4-3. اينكه پيامبر(ص) پس از طرح ولايت على‏بن ابى‏طالب(ع) بى‏درنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و يارى نكردن او نفرين مى‏فرستد، قرينه روشنى است بر اين كه ولايت مورد نظر از نوع ولايت زعامت و رهبرى است، نه چيزهايى مانند محبت و علاقه قلبى صرف، زيرا آنچه با اطاعت، نصرت و يارى همگانى جامعه تلازم دارد، پيشوايى و رهبرى امت است، نه امورى چون صرف محبت و علاقه قلبى.
    4-4. اعلام همگانى؛ مسأله غدير از عمومى‏ترين خطاب‏هاى پيامبر بوده است. زيرا: اولاً، آن حضرت مكانى پيش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب كرد تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند.
    ثانياً، دستور داد به كسانى كه از آن مكان گذشته بودند خبر داده شود كه برگردند و براى كسانى كه هم عقب مانده بودند بمانند تا از راه برسند.
    ثالثاً، دستور داد شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند.
    اين همه دلالت بر اين دارد كه مسأله مورد نظر براى امت اسلامى بسيار مهم و حياتى بوده است. اين در شرايط آخر عمر پيامبر(ص) كه همه احكام و عقايد دينى بيان شده، با هيچ چيز سازگار نيست جز با مسأله امامت و خلافت كه بدون اعلام صريح و قاطع آن براى عموم، استمرار خط رسالت گرفتار مشكل خواهد بود و دين ناقص خواهد ماند. اگر چنين نباشد آيا عاقلانه است كه پيشواى بزرگ مسلمانان در آخرين سخنرانى عمومى خود براى جمعيت باشكوه حج‏گزاران، در آن گرماى سوزان مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين تأكيدات با آنان سخن بگويد و از همه آنچه گذشت معنا و مقصودى كمتر از تعيين تكلف آينده مسلمانان و ارائه راهبردى جهت حفظ سلامت و صيانت دينى و رهبرى دينى امت داشته باشد و مثلاً صرفاً در پى اعلام دوستى و محبت حضرت على(ع) باشد.
    4-5. چنان كه در بحث از آيه اكمال گذشت، پيامبر(ص) پس از اعلام ولايت اميرمؤمنان فرمود: «الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على بعد از من». در اين جا بايد توجه داشت كه حتى اگر كسى نزول آيه اكمال را در رابطه با واقعه غدير نپذيرد، خود سخن پيامبر در اين باره كه ولايت امام على را اكمال دين معرفى مى‏كند دليل روشنى بر مقصود آن حضرت از ولايت امامت و زعامت است.
    نكته مهم در اين جا اين است كه:
    اولاً چه معنايى از ولايت غير از امامت كه استمرار خط رسالت و تداوم آن است با اكمال دين سازگار است؟ افزون بر آن اگر معناى ديگر مانند ولايت محبت در نظر باشد ديگر قيد «بعد از من» زايد است زيرا محبت حضرت على(ع) مقيد به زمان پس از رحلت پيامبر نيست. معنا ندارد منظور پيامبر را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد! زيرا محبت على با حيات پيامبر قابل جمع است و تنها رهبرى امام على(ع) است كه پس از آن حضرت مورد نظر است زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست.
    4-6. پس از اين واقعه پيامبر فرمود: «مرا مبارك باد گوييد! خداى تعالى مرا نبوت عطا فرمود و اهل بيتم را امامت». بنگريد: الغدير، ج 1، ص 274.
    4-7. پس از سخنان پيامبر مردم با حضرت على(ع) بيعت كردند به طورى كه سرور و شادمانى و مبارك باد گويى و بيعت سه روز به طول انجاميد الغدير، ج 1، ص 283-269. افزون بر عموم مردم سركردگانى چون ابوبكر، عمر و عثمان و... با آن حضرت بيعت كردند. عمر بن الخطاب در بيعت با آن حضرت گفت: «هنيئاً لك يابن ابى‏طالب اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنه»؛ الغدير، ج 1، ص 272..
    نكته اساسى در اين جا اين است كه بيعت با هيچ معنايى جز خلافت و اولويت سازگار نيست و سخنان كسانى چون ابوبكر و عمر در اين بيعت نيز به همين معنا قابل حمل است.
    4-8. همه حاضران از خطابه پيامبر مسئله امامت و پيشوايى حضرت على(ع) را فهميدند و بلافاصله حسان بن ثابت انصارى از پيامبر اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود كه در يكى از ابيات آن مى‏گويد:

    فقال له قم يا على! فاننى رضيتك من بعدى اماما و هاديا

    پيامبر به او فرمود: اى على! برخيز خرسندم كه تو امام و هادى بعد از من مى‏باشى.
    ذكر اين نكته بايسته است كه:
    اولاً، «تقرير»؛ يعنى سكوت و عدم مخالفت پيامبر در برابر يك سخن يا رفتار نزد همه مسلمانان حجت و جز سنت است. بنابراين اگر مسئله غدير معنايى غير از امامت داشت چرا پيامبر سخنان حسان بن ثابت را نفى نكردند، بلكه تأييد كرده او را تشويق فرمود.
    ثانياً، اين مسأله نشان مى‏دهد كه ديگران هم دقيقاً همين معنا را از واقعه غدير فهميده‏اند. اگر چنين نبود اعتراض نكردند كه منظور پيامبر امامت و هدايت امت نبوده است.
    در بسيارى از سخنان ديگر صحابه نيز همين معنا نمودار است و حتى مخالفان ولايت اميرمؤمنان(ع) نيز همين برداشت را داشته‏اند. نمونه آن در ماجراى حارث بن نعمان فهرى بيان شد.
    4-9. اميرمؤمنان(ع)، ائمه اطهار(ع) و برخى از ديگر صحابه و تابعين در اثبات امامت بارها به حديث غدير استناد كرده‏اند. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: پرسش 22.
    قرائن و مستندات ديگرى نيز در دلالت حديث غدير بر ولايت امامت وجود دارد كه رعايت اختصار ما را از بررسى آنها معذور مى‏دارد. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: الغدير، ج 1، ص 411-362.
    اهل‏سنت و غديرخم‏
    پرسش 62 . آيا اهل سنت مسأله غدير را قبول دارند؟ اگر قبول دارند آن را چگونه توجيه مى‏كنند و چه پاسخى براى آن وجود دارد؟
    با توجه به تواتر احاديث مرتبط به غدير و نقل بسيار فراوان آن در منابع روايى، تاريخى، تفسيرى و حتى ادبى فرق و مذاهب مختلف اسلامى جاى هيچ‏گونه ترديد در آن وجود ندارد. از همين‏رو غالب قريب به اتفاق اهل سنت نسبت به واقعه غدير ديدگاه مثبتى داشته و به انكار آن نمى‏پردازند. آنچه آنان را گرفتار دشوارى كرده است چگونگى توجيه و تفسير آن براساس مبانى و پيش انگاره‏هايشان در باب امامت است. اين مسأله باعث شده است كه آنان به تكاپوهاى سختى افتند و دست به دامان توجيهات گوناگون و متنوعى گردند. عليرغم همه اين تكاپوها هنوز نتوانسته‏اند در برابر دلالت صريح و آشكار سخنان پيامبر(ص) مبنى بر ولايت و امامت حضرت على(ع) توجيه خردپذير و معقول ديگرى ارائه كنند. اين مسأله باعث شده است كه بسيارى از عالمان سنى دلالت سخنان پيامبر(ص) بر امامت و خلافت حضرت على(ع) و يا معنايى نزديك آن را بپذيرند. برخى از اين گروه عبارتند از:
    1. شمس الدين سبط ابن الجوزى در تذكره الخواص ص 18
    2. كمال الدين ابن طلحه شافعى در مطالب السؤول ص 16.
    3. ابوعبدالله الشافعى در كفايه الطالب ص 658 و...
    در عين حال برخى از ايشان كوشيده‏اند در عين پذيرش چنين حالتى توجيهاتى ارائه كنند كه يا خلافت و پيشوايى ديگر خلفا نيز سازگار افتد.
    اينك به بيان پاره‏اى از مهم‏ترين و رايج‏ترين اين توجيهات مى‏پردازيم: يك. بيان افضليت و برترى امام على(ع)
    برخى از معتزله مانند شيخ ابوالقاسم بلخى و ابن ابى‏الحديد بر آنند كه مقصود پيامبر صرفاً بيان احق، افضل و سزاوارتر بودن حضرت على(ع) براى حكومت است، نه نصب آن حضرت بر اين منصب ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 297-296، بيروت، داراحياء التراث العربى ؛ محمدحسن قدردان قراملكى، امامت على و توجيه‏هاى مخالفان، (مقاله) فصلنامه قبسات، ش 45، پائيز 1386..
    نقد
    1. تعابيرى كه پيامبر اكرم(ص) در غدير خم و در جاهاى ديگر به كار برده‏اند به صراحت بر نصب آن حضرت بر امامت دلالت دارد. مثلاً:
    «من كنت مولاه فعلى مولاه؛ ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا»؛ الغدير، ج 2، ص 279.؛ «..همانا اين شخص(ع) برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست، پس به او گوش فرا دهيد و فرمانش را اجابت كنيد».
    «يا على انت الامام و الخليفه بعدى»؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 2، ص 42 و 43، بيروت: دارالفكر، 1421ق.؛ «اى على! تو امام و جانشين پس از من هستى».
    «ان علياً امام اوليائى»؛ السيد ابن طاووس الحسنى، التحصين، ص 563 ؛ الغدير، ج 3، ص 118 و 119.؛ «على امام دوستان من است».
    «امام من آمن بى»؛ «همانا تو پيشواى كسانى هستى كه به من ايمان آورده‏اند».
    امثال اين عبارات هرگز با چنين توجيهى سازگار نيست. جالب آن كه ابن ابى‏الحديد خود به چنين مشكلى اشاره نموده و سرانجام مى‏نويسد: «اصل نصوص بر ادعاى شيعه ظاهر است» همان، ج 9، ص 307..
    2. استناد اميرمؤمنان و ديگر ائمه و حضرت صديقه طاهره و بزرگانى از صحابه چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و... به حادثه غدير در مورد اثبات امامت و خلافت امام على(ع) با برترى صرف و بدون نصب بر امامت سازگارى ندارد.
    3. اميرمؤمنان بارها از حق مسلم خويش در خلافت سخن گفته و از غصب آن توسط ديگران به درگاه الهى شكايت برده است. بنگريد: نهج البلاغه، خ 3 و 74؛ نيز: شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص 306.
    چنين چيزى در صورتى صحيح مى‏نمايد كه آن حضرت بر خلاف نصب گرديده باشند.
    4. امامت مرجعيت دينى است، نه صرف رهبرى سياسى كه بتوان آن را به هر كسى واگذار نمود، بلكه نياز به ويژگى‏ها و شرايط خاص‏خود دارد كه تشخيص و تعيين آن جز از جانب مرجعى الهى امكان‏پذير نيست. اين ويژگى امامت با صرف بيان برترى بدون تعيين سازگارى ندارد.
    5. اسلام و شايسته سالارى؛ يكى از اركان مهم در انديشه اسلامى شايسته‏سالارى است. روايات شيعه و سنى از پيامبر اكرم(ص) آمده است:
    «كسى كه كارى از امور مسلمانان را بر عهده گيرد» «من تقدم على قوم من المسلمين و هو يرى ان فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين» ؛ (الغدير، ج 8، ص 291، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ شش، 1374، نيز: شهيد الباقلانى، ص 190)..
    يا «كسى كه كارى از امور مسلمانان را بر عهده كسى گذارد در صورتى كه مى‏داند فرد مناسب‏ترى براى آن وجود دارد، كه به كتاب خدا و سنت پيامبر داناتر است، به خدا و رسول او و همه مسلمانان خيانت كرده است» «من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولى بذلك منه و اعلم بكتاب الله و سنته نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين». (همان)..
    بنابراين حتى اگر حديث غدير صرفاً به برترى اميرمؤمنان دلالت داشته باشد، به استناد اين حديث پيشگامى ديگران در امامت و خلافت و هم سپردن امر امامت به ديگران خيانت به خدا و رسول و امت اسلامى است.
    6. احاديث تفسيركننده؛ چنان كه گذشت پيامبر خود به توضيح مراد خويش از چگونگى ولايت اميرمؤمنان پرداخته‏اند با وجود آن هر گونه تفسير و تاويل ديگرى از كلام پيامبر ناموجه و در اصطلاح اجتهاد در مقابل نص است، نه فهم و استنباط از آن. دو. كانديداتورى خلافت‏
    گمانه ديگر آن است كه مقصود پيامبر در واقعه غدير خم معرفى اميرمؤمنان به عنوان كانديداى مورد حمايت و علاقه آن حضرت است و لاجرم مسأله بار حقوقى و الزام شرعى ندارد. بنابراين دست ديگران براى كانديدا شدن باز است و مردم نيز در گزينش يا عدم گزينش امام على براى خلافت آزادند و كنار گذاشتن ايشان هيچ منع شرعى ندارد. احمد قبانچى، خلافه الامام على بالنص ام بالنصب، ص 11، 13، 14، 40، 136، قم، منشور سيدى، 2004 م. نقد:
    1. اشكالاتى كه بر انگاره پيشين وارد بود بر اين گمانه نيز وارد است و هرگز نمى‏توان ظهور قاطع كلام پيامبر را بر صرف كانديداتورىِ فاقد الزام شرعى تفسير كرد. اگر مقصود پيامبر صرف اعلام كانديداى مورد علاقه خود بود، استناد به اولويت شرعى خود و تقدم شرعى حكم خويش بر تصميمات اشخاص در امور خود، و قرين‏سازى ولايت اميرمؤمنان بر چنين ولايت و اولويتى كه از ولايت الهى مايه گرفته است بى‏جا بود.
    2. حوادثى كه در حاشيه واقعه غدير رخ داده است با كانديداتورى صرف سازگار نيست، از جمله اين حوادث مسأله حرث بن نعمان فهرى است. آيا معرفى يك كانديدا بدون نصب بر امامت و ولايت به معناى سرورى بخشيدن و موجب طلب مرگ مى‏شود؟ در چنين صورتى شخص مى‏تواند به ديگرى رأى دهد و از كانديداى ديگر حمايت‏كنند. اين مسأله و تصريح فرد ياد شده در گفتگو با پيامبر كه پسر عموى خود را بر ما سرورى و برترى دادى به خوبى نشان مى‏دهد كه فهم عمومى از اين جريان نصب به امامت بوده است. افزون بر آن در هيچ موردى پيامبر چنين فهمى را تخطئه نكرده، بلكه آن را تقرير و تثبيت كرده‏اند.
    3. به فرض ابتدا پيامبر اميرمؤمنان را به عنوان كانديداى خلافت معرفى كرده باشند، ليكن در پى اين رخداد بيعت با آن حضرت انجام گرفت و از جمله كسانى كه در اين بيعت شركت آشكار نمودند ابوبكر و عمر بن الخطاب بودند كه ضمن بيعت به آن حضرت تبريك گفتند. بنابراين با وجود بيعت عمومى كانديداتورى به انتخاب رسمى تبديل شده و داراى الزام شرعى و اجتماعى شده است. لاجرم جانشينى بلافصل امام على به اين وسيله تثبت گرديده و هر حركتى در جهت خلافت آن باشد نقض بيعت با ولى و امام مشروع است و در منطق قرآن بغى تلقى مى‏شود. در اين زمينه جهات ديگرى نيز نقل شده است كه در پرسش‏هاى بعدى مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
    پرسش 63 . بعضى از اهل سنت مى‏گويند ما مثل شما قضيه غدير را قبول داريم، اما شما سخنان پيامبر را به امامت تفسير مى‏كنيد، در حالى كه ما از آن دوستى مى‏فهميم. و ما هم على(ع) را دوست داريم و به او احترام مى‏گذاريم. نظر شما در اين باره چيست؟
    يكى از گمانه‏ها در معناى سخن پيامبر كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» ولايت محبت است چرا كه واژه ولايت در محبت نيز به كار رفته است. ليكن در اينجا چند نكته را بايد در نظر داشت:
    يك. اگر نظر كسانى كه مسأله ولايت محبت را مطرح مى‏كنند اين است كه چنين مبنايى هم در كنار ديگر مراتب ولايت مانند امانت و پيشوايى در كلام پيامبر نهفته است سخن قابل قبولى است و هيچ تضادى با ديدگاه شيعه ندارد. چنين انگاره‏اى مؤيد قول كسانى از بزرگان اهل سنت مانند ابن طلحه شافعى (متوفى 654) و... مى‏باشد جهت آگاهى بيشتر بنگريد: الغدير، ج 1، صص 399- 391.. او پس از توضيحاتى درباره اين كه خداوند على(ع) و پيامبر(ص) را در آيه مباهله نفس يگانه معرفى كرده است در همين باره مى‏گويد: «پيامبر در اين حديث (حديث غدير) همان ولايتى را براى على(ع) نسبت به جميع مؤمنان اثبات كرد كه خداوند براى خويش ثابت كرده بود، يعنى او اولى‏ به مؤمنان، ياور مؤمنان، سرور مؤمنان است و هر معنايى كه از لفظ «مولى» به دست مى‏آيد و بر پيامبر خدا اثبات‏پذير است، براى على(ع) نيز اثبات مى‏شود». كمال الدين طلحه الشافعى، مطالب السؤول، ص 16.
    دو: اگر مرادشان اين باشد كه پيامبر منحصراً دوستى را در نظر داشته‏اند و سخن ايشان مراتب بالاتر و ولايت را شامل نمى‏شود از جهاتى مورد نقد است از جمله:
    1. چنين معنايى در صورتى راست مى‏آيد كه قرائن موجود به نفع آن گواهى دهند و قرينه‏اى در استعمال كلمه مولى در ولايت به معناى اولويت و امامت و پيشوايى در كار نباشد، در حالى كه همه قرائن ياد شده بر معناى دوم دلالت دارند و هيچ قرينه‏اى برخصوص محبت وجود ندارد.
    2. غالب آنچه در نقد توجيهات پيشين بيان شد مانند:
    نقدهاى شماره 1،2،3،و 6 برگمانه يك، و نقدهاى شماره 2 و 3 بر گمانه دو بر اين پنداره نيز وارد است.
    3. چنان كه گذشت بسيارى از منابع معتبر لغت عرب كه مولفان آن نيز سنى مذهب هستند واژه ولايت در كلام پيامبر(ص) را ولايت زعامت و رهبرى معنا كرده‏اند.
    4. خطاب تهديد گونه الهى: اگر حادثه غدير صرفاً براى اعلان دوستى حضرت على(ع) با مؤمنان يا دوستى مؤمنان با ايشان بود آيا با اين آيه سازگارى دارد كه: «اگر آن را ابلاغ نكنى، رسالت الهى را انجام نداده‏اى»؟ آيه تبليغ و سپس آيه اكمال نشان مى‏دهد كه ولايت مورد ابلاغ در روز غدير مسأله مهم و جديدى است كه بدون آن دين ناقص است و مورد پسند الهى نيست، در حالى مودت و محبت اهل بيت(ع) قبلاً نازل و ابلاغ شده بود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» ؛شورى (42) آيه 23.؛ «بگو: به ازاى آن (رسالت) پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان». بنابراين فرو كاستن معناى ولايت به محبت و مودت و انحصار به آن، مغاير قرائن قرآنى است.
    5. دلدارى خدايى: خداوند پيامبر(ص) را دلدارى داده، مى‏فرمايد: در راستاى اجراى اين مأموريت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاى مردم محافظت مى‏كند: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ مائده(5)، آيه 67.. از اين فراز برمى‏آيد كه پيامبر(ص) بيم آن داشته كه در صورت ابلاغ رسمى ولايت برخى بر اثر هواى نفسانى به مقابله برخاسته و دست به توطئه بزنند.
    اكنون سؤال مى‏شود با اعلام دوستى حضرت على(ع) چه جاى خوف از توطئه بود؟ چنين تعابيرى با هيچ معنايى از ولايت جز ولاء زعامت و امامت سازگارى ندارد.
    آيا خردپذير است كه پيشواى بزرگ مسلمانان، در آخرين و بزرگترين سخنرانى تاريخى خود، براى شركت كنندگان در كنگره عظيم حج، در آن بيابان خشكزار و گرماى سوزان، مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين همه تأكيدات و مقدمه چينى‏ها با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد: «على را دوست داشته باشيد» و سپس آنان را موظف كند كه اين منشور بزرگ تاريخى را به گوش همگان برسانند!
    6. اين كه پيامبر(ص) در دعاى خويش مسئله يارى كردن امام على(ع) را مطرح مى‏كنند و بر تنها گذاشتن و يارى نكردن او نفرين مى‏فرستد، قرينه روشنى است بر اينكه ولايت مورد نظر، از نوع ولايت زعامت و رهبرى است، نه صرف محبت و علاقه قلبى؛ زيرا آنچه با اطاعت، نصرت و يارى همگانى تلازم دارد، پيشوايى و رهبرى امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبى.
    7. در دعاى پيامبر آمده است: «حق را همپاى او بپادار» بر پايى حقيقت همراه با امام على(ع)و همپايى آن دو با امامت و رهبرى دينى تناسب دارد.به عبارت ديگر پيشوايى و مرجعيت دينى وسياسى امام على(ع) است كه مى‏تواند به برپايى حقيقت همگام با آن حضرت بينجامد؛ اما صرف اين كه مردم آن حضرت را دوست داشته باشند، بدون اين كه امامت و مرجعيت دينى در كار باشد چه نسبتى با اين سخن دارد؟
    8. چنانكه گذشت پيامبر(ص) بعد از اين حادثه فرمود: «الله اكبر! بر اكمال دين و اتمام نعمت و خوشنودى خدا به رسالت من و ولايت على(ع) بعد از من» نكته مهم در آنجا اين است كه اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد، ديگر قيد «بعد از من»، زايد است؛ زيرا محبت حضرت على(ع) مقيد به زمان پس از رحلت پيامبر(ص) نيست. معنا ندارد منظور پيامبر(ص) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد! زيرا محبت على(ع) با حيات پيامبر(ص) قابل جمع است؛ بلكه رهبرى دينى امام على(ع) است كه پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست.
    9. در گذشته آمد كه پس از سخنان پيامبر و به دستور آن حضرت مردم با حضرت على(ع) بيعت كردند. مگر دوستى بيعت دارد؟ بيعت به معناى تعهد و التزام به فرمان بردارى و تبعيت است و حتى ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كردند. با وجود اين چگونه مى‏توان كلمه مولى در سخن پيامبر(ص) رابه معناى دوستى و محبت محض انگاشت؟
    10. اين كه پيامبر(ص) ولايت حضرت على(ع) را در كنار ولايت خود و همسنگ و همسان با آن معرفى كردند دليل روشنى است براين كه نمى‏توان آن را به صرف محبت و دوستى تعريف كرد؛ بلكه مشتمل بر كامل‏ترين درجات ولايت يعنى رهبرى دينى و دنيايى است.
    11. در مواردى صحابه به صراحت اعلام كرده‏اند كه پيامبر(ص) حضرت على(ع) را «نصب» فرمود.
    شهاب الدين همدانى از عمربن خطاب چنين نقل كرده است: «پيامبر(ص) على(ع) رابه عنوان پيشوا نصب نموده و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه...»؛ «خدايا تو گواه من بر آنان هستى». عمر گفت: «اى رسول خدا! جوانى خوش سيما و نيك بوى در كنار من گفت: اى عمر! همانا پيامبر پيمانى بست كه آن را نقض نمى‏كند جز كسى كه منافق باشد». آنگاه پيامبر(ص) دست مرا گرفت و فرمود: «اى عمر! او جبرييل بود، نه انسان. او مى‏خواست آنچه را كه درباره على(ع) به شما گفتم تأكيد كند»شهاب الدى ن همدانى، مودة القربى؛ نيز: قندوزى الحنفى، ينابيع الموده، ص 249 ق: الغدير، ج 1، ص 57..
    تعبير نصب در سخن عمر كاملاً مطابق با ديدگاه شيعه است و با صرف محبت و دوستى بدون امامت و خلافت سازگارى ندارد. در اين زمينه قرائن و دلايل بسيار ديگرى وجود دارد كه به جهت اختصار به اين مقدار بسنده مى‏شود.
    پرسش 64 . يكى از دوستان سنى مى‏گفت: پيامبر(ص) در روز غدير حضرت على(ع) را براى خلافت بعد از عثمان معرفى كردند، نه خليفه اول بعد از خودشان. آيا اين درست است؟
    اين مسأله پيشينه‏اى در ميان برخى از عالمان اهل سنت دارد. آنان پس از بررسى كاربردهاى گوناگون واژه «مولى» به اين نتيجه رسيدند كه اين واژه در خطبه غدير بالاترين مراتب ولايت كه امامت و زعامت و اولويت است را شامل مى‏شود و هيچ گريزى از پذيرش اين معنا و نصب اميرمؤمنان على(ع) براى خلافت و امامت وجود ندارد. ليكن با توجه به آنچه عملاً در تاريخ اتفاق افتاده بر آن شدند كه منظور پيامبر امامت و خلافت بلافصل حضرت على(ع) نيست تا مانع و مغاير با خلافت ديگران باشد. بلكه خلافت در زمان وقوع آن يعنى پس از عثمان است.
    شهاب الدين دولت آبادى (متوفى 1049) مى‏نويسد: «منظور از حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» اين است كه على(ع) در زمان خلافت و امامتش ولايت دارد» شهاب الدين ابى بشيرالدين دولت آبادى، هدايه السعداء؛ ق: الغدير، ج 1، ص 397..
    محمدبن عبدالسعيد بن محمد كشى نيز بر آن است كه پيامبر(ص) براى حضرت على (ع) در زمان پس از عثمان و همزمان با معاويه جعل خلافت كرده است، نه پيش از آن ابوشكور محمدبن عبد السعيد بن محمد الكشى السالمى الحنفى، التمهيد فى بيان التوحيد؛ ق: الغدير، ج 1، ص 397..
    نقد
    بر خلاف اين گمانه دلايل فراوانى وجود دارد كه امامت و ولايت بلافصل حضرت على(ع) را ثابت مى‏كند، از جمله: يك - آيات قرآن‏
    1- آياتى كه در رابطه با ولايت اميرمؤمنان(ع) چه در قضيه غدير و چه پيش از آن نازل شده است، غالباً به گونه‏هاى مختلفى بر ولايت و خلافت بى‏فاصله اميرمؤمنان (ع) پس از پيامبر(ص) دلالت دارنداز جمله:
    1-1. آيه ولايت: در آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛ مائده (5)، آيه 55. سخن از ولايت به نحو انحصارى آمده است. قرآن با واژه «انما» كه دلالت بر انحصار دارد ولايت را در ولايت خدا و رسول و اميرمؤمنان(ع) منحصر مى‏كند. مفاد اين آيه اين است كه تا زمانى كه على بن ابيطالب(ع) وجود دارد ولايت به ديگرى نمى‏رسد، همانطور كه با وجود پيامبر هيچ كس در عرض آن حضرت ولايتى ندارد. نتيجه اين آيه چيزى كمتر از امامت و ولايت بلافصل حضرت على(ع) پس از پيامبر(ص) نيست، زيرا امامت و خلافت با واسطه مستلزم پذيرش خلافت ديگران با وجود امام على(ع) است و اين معارض انحصار ذكر شده در آيه است.
    1-2. آياتى كه در قضيه غدير نازل شده مانند آيه ابلاغ و آيه اكمال نيز كاملاً با امامت و خلافت بلافصل سازگارى دارد. زيرا هيج خردمندى نمى‏پذيرد كه اين همه تأكيد الهى بر ابلاغ مسأله‏اى مهم، كه عدم ابلاغش مساوى با ترك رسالت الهى است و دين تنها با آن كامل ومايه خرسندى خدا مى‏شود، اين باشد كه وقتى پس از عثمان مردم حضرت على(ع) را برگزيدند، آنگاه او امام مردم است. پس از آن هم قضاياى امثال حرث بن نعمان فهرى و نزول عذاب نمى‏تواند به خاطر اين باشد كه على(ع) تنها در يك دوره پنج ساله پس از عثمان به خلافت مى‏رسد. اگر واقعاً مسأله چنين بود هيچ نيازى به اختصاص به ذكر و اين همه تأكيدات و مسايل جانبى نداشت و تدارك چنين برنامه سنگين و تأكيدات شديدى كاملاً نابخردانه مى‏نمود. دو. سخنان پيامبر(ص)
    سخنان پيامبر اعظم(ص) نوعاً دلالت بر خلافت بلافصل مى‏كند از جمله:
    2-1. از نظر قواعد زبان شناختى دلالت وجريان عرف بشرى همواره اگر كسى ديگرى را به عنوان جانشين خود معرفى كند و يا منصبى را براى او اعلام نمايد و قرينه‏اى بر فاصله زمانى بر قرار نسازد دلالت بر جانشينى بلافصل آن منصب دارد و اگر خلاف اين را اراده كرده باشد بايد به صراحت آن را باز گويد؛ در حالى كه در سخن پيامبر(ص) هيچ مطلبى دال براين كه مرادشان ولايت پس از عثمان باشد وجود ندارد. بنابراين بر اساس قواعد و متدلوژى همگانى فهم، سخنان پيامبر ظهور در خلاف و امامت بلافصل دارد، نه پس از سه خليفه ديگر.
    2-2. در مواردى، چه در غدير و چه غير آن، پيامبر تصريح به ولايت حضرت على(ع) پس از خودشان كرده‏اند. از جمله:
    - پس از نزول آيه اكمال در غدير خم فرمودند: «الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضاى خدا به رسالت من و ولايت على بعد از من» الغدير، ج 1، ص 231..
    - «همانا على پس از من ولى شماست» ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 7، ص 369. بيروت، دارالمعرفه. 1419 ق..
    - «اى على تو امام و خليفه پس از من هستى» ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 2، ص 42 و 43، بيروت: دارالفكر، 1421 ق..
    با وجود چنين تصريحاتى چگونه مى‏توان گفت منظور پيامبر خلافت 25 سال بعد و پس از درگذشت عثمان مى‏باشد كه مردم با ازدحام و اصرار خود على(ع) را به رهبرى برگزيدند و اگر آن هم اتفاق نمى‏افتاد، براساس اين پنداره، سخن پيابر(ص) هيچ و پوچ مى‏نمود!!
    2-3. شمول و فراگيرى سخن پيامبر(ص) تنها با ولايت بلافصل سازگار است. زيرا سخن پيامبر اين است كه «هركس را كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست» كلمه هر كس شامل همه آحاد جامعه اسلامى حتى كسانى كه پس از پيامبر رهبرى امت را بر عهده گرفتند نيز مى‏شود. بنابراين ولايت على‏بن ابى طالب(ع) شامل حال آنان نيز مى‏شده و با وجود آن ديگر جايى براى ولايت آنان نبوده است؛ بنابراين چنين عموميتى مستلزم نفى هر ولايتى غير از ولايت حضرت(ع) پس از رحلت پيامبر(ص) است و اين همان امامت و ولايت بلافصل است؛ زيرا ولايت بعد از عثمان يعنى اين كه آن حضرت بر كسانى كه در دوران پيش از آن زيسته و از دنيا رفته‏اند ولايت نداشته باشد و اين نقص تماميت و عموميت ولايتى است كه پيامبر به آن تصريح كردند.
    2-4. دستور پيامبر(ص) به بيعت با اميرمؤمنان(ع) دليل بر خلافت بلافصل است و معنى ندارد براى خلافت پس از سه خليفه ديگر در روز غدير بيعت گرفته شود. سه. سيره علوى‏
    روش برخورد امام على(ع) با واقعه غدير نشانگر آن است كه آن حضرت از كلام پيامبر(ص) امامت و خلافت بلافصل را درك كرده‏اند. اين مسأله را در استنادات آن حضرت به واقعه غدير و شكايت به درگاه خدا از غصب حق خويش به روشنى مى‏توان دريافت بنگريد: پرسش 22.
    .
    از طرف ديگر آن حضرت نزديكترين فرد به پيامبر(ص) بوده و از مقام عصمت برخوردار است و حداقل در نزد اهل سنت از صحابيانى است كه سخنش در نهايت اتقان و اعتبار و حجيت است. بر اساس سخن پيامبر(ص) كه شيعه و سنى از آن حضرت نقل كرده‏اند «الحق مع على و على مع الحق...»؛ ينابيع المودة، ص 244. برداشت و درك آن حضرت از كلام نبوى عين حقيقت است و با رأى احدى پس از پيامبر برابرى نمى‏كند. بنابراين برخورد امام على(ع) با قضيه غدير دليل روشنى بر امامت و ولايت بلافصل آن حضرت است. چهار. سيره قرائن خارجى‏
    قرائن متعددى بر ولايت بلافصل امام على(ع) دلالت دارد. در اينجا به جهت اختصار به ذكر يك نمونه اكتفا مى‏شود:
    4-1. بيعت با اميرمؤمنان؛ چنان كه گذشت در روز غدير همه و به ويژه خلفاى سه گانه با اميرمؤمنان بيعت كرده و به ويژه عمر و ابوبكر پس از تبريك‏گويى به آن حضرت اعلام داشتند كه تو پيشوا و سرور ما و همه مؤمنان گشتى الغدير، ج 1، ص 271.. اين تعبير به خوبى نشانگر ولايت اميرمؤمنان(ع) به اعتراف خود آنان است. در حالى كه نفى خلافت بلافصل معنايى عكس اين دارد. در نفى خلافت بلافصل خلفا هستند كه بر همگان از جمله حضرت على(ع) اعمال ولايت مى‏كنند و اين عمل با آن بيعت و آن گفتار در تناقص است.
    4-2. نگاهى دوباره به آنچه در حادثه غدير رخ داده است براى كشف اين كه مراد از آن خلافت بلافصل يا با فاصله است راهگشاست در اين زمينه توجيحات ديگرى نيز ذكر شده است. جهت آگاهى بيشتر بنگريد:
    الف. محمد حسن قدردان قراملكى، امامت على(ع) و توجيه‏هاى مخالفان، (مقاله)، فصلنامه قبسات، ش 45؛
    ب. الغدير، ج 1، ص 391 - 399..

     

    هدایت یافتگان

    على وياچسلاو پولوسين سرگييويچ

    على وياچسلاو پولوسين سرگييويچ در سال 1956 در روسيه متولد شد در سال 1979 دانشكده فلسفه و در سال 1984 مدرسه روحانى مسكو را به پايان رساند و در موضع (( كليساى ارتدوكس روسيه و دولت در اتحاد شوروى در سال هاى 1991 - 1971)) از تز دكتراى خود دفعا كرد. در سال 1995 از انجام وظايف كشيشى كناره گرفت و در مصاحبه با مجله مسلمانان (شماره 2،3 ماه مه - ژوئن 1999) به طور رسمى خود را مسلمان ناميد : من خود را پيرو قرآن مقدس و پيغمبر محمد (ص) مى دانم. و به غير از خداى واحد و يگانه الله خداى ديگرى وجود ندارد و محمد (ص) فرستاده اوست. در فوريه 1999 از تز ديگر خود در موضوع (( دياليكتيك افسانه و اسطوه شناسى )) دفاع كرد.

    خانم والريا پورخووا

    خانم والريا پورخووا اسلام شناس و مترجم و مفسر معانى قرآن به زبان روسى است او بيست سال پيش به دين مبين اسلام گرويده است و به نظر كارشناسان بهترين ترجمه قرآن به زبان روسى را ارائه نموده است، همسر وى محمدى عبد الرشيد كه از صاحب نظران علوم دينى و مسائل قرآنى و آشنا به زبان روسى است بر ترجمه وى نظارت داشته است. درباره اهميت اين ترجمه بايد اذعان داشت كه يكى از خلأهاى آشنايى روسى زبانان خصوصا پژوهشگران و انديشمندان با قرآن از ميان رفته و دسترسى مستقيم به قرآن براى آنها فراهم آمده خانم دكتر والريا پروخووا درباره چگونگى انجام اين مهم ميگويد مطالعه قرآن آنچنان مرا شيفته كرد كه تصميم به ترجمه آن به زبان روسى گرفتم وى مبنى بر اين كه در حديث نبوى وارد شده قرآن را بياموزيد و به ديگران تعليم دهيد اضافه كرد يا اين ترجمه خواسته ام كه نداى قرآن را به گوش هموطنان روسى خود برسانم .

    پروفسور خالد بلانكين شيپ:

     

    شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) - سنت -  110 سند غدیر از اهل سنت

     





    دیدن سایر مدارک دانلود پاورپوینت اسناد غدیر مستقیم غیر مستقیم

     

    اعتراف صریح ابن جوزی به کلمه مولا در حدیث غدیر

    دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آن‌ها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بنده‌ای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .

    پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این می‌شود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .

    از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .

    سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص.

     

     

    ثقلین و غدیر در کنار هم از لسان پیامبر

     

    حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى می‌دهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود:مگر نه این‌ است که گواهى می‌دهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آن‌ها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است.ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده‌ است . در این روایت چیزهای است که در آن‌ها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است.ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای852 هـ) المطالب العالیة زوائد المسانید الثمانیة ، ج 16 ، ص142 ، ح3943 ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ .

    مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر

     

     

    اعتراف وحشتناک ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر 

    و آنچه را که مسلم نقل کرده این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم فرمود: من دو چیز گرانبها در بین شما باقی گذاشتم کتاب خدا، سپس سفارش و ترغیب کرد به کتاب خدا، سپس فرمود : و عترت من ، اهل بیت من ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ، این را سه بار تکرار کرد و این روایتی است که تنها مسلم آن را نقل کرده است .

    ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص318، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

     

     

    اعتراف وحشتناک دیگر ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر 

    در روایت صحیح از پیامبر صلی الله علیه وآله ثابت شده است که آن حضرت در غدیر خم (میان مکه و مدینه) در حضور مردم خطبه خواند و فرمود: همانا من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم، یکی کتاب خدا است. آنگاه مردم را درباره آن سفارش کرد. سپس فرمود: وعترت من ،‌ اهل بیت من. شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم . این جمله را سه مرتبه تکرار کرد.

    و حسن و حسین از بزرگان اهل بیت رسول خدا و نزدیکترین افراد به آن حضرت است؛ چنانچه در روایت صحیح ثابت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله کسایش را بر علی، فاطمه، حسن و حسین انداخت پس از آن فرمود: خدایا این ها اهل بیت من هستند پس رجس و پلیدی را از آنها دور کن و آنها را پاک گردان.

    ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج4، ص561، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

     

     

    یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست.

     

     

    یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است

    که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست.

     

    سنت

     

    اعتراف به صحت حدیث غدیر

    ترمذی از أبو طفیل

    أبی سریحه و یا زید بن أرقم (تردید از شعبه است) از رسول خدا نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود : «هرکس من مولای او هستم ، پس علی مولای او است» .این حدیث حسن و صحیح است ، شعبه این روایت را از میمون بن عبد الله از زید بن أرقم از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده است . أبو سریحه همان حذیفة بن أسید غفاری صحابی رسول خدا است .الترمذی ، محمد بن عیسى أبو عیسى السلمی (متوفای279هـ) ، سنن الترمذی ، ج 5 ، ص 633 ، ح3713 ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .

    محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :

    أخرجه الترمذی و قال : «حدیث حسن صحیح» .قلت : وإسناده صحیح على شرط الشیخین .

    ترمذی آن را نقل کرده و گفته است که این روایت حسن و صحیح است و من می‌گویم که سند آن با شرائطی که بخاری و مسلم برای صحت روایت قائل هستند ، صحیح است .الألبانی ، محمد ناصر ، سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج4 ، ص331ـ 332 ، ناشر : مکتبة المعارف ـ الریاض .

     

     

    ابن ماجه قزوینی از سعد بن أبی وقاص

    عبد الرحمن ، معروف به ابن سابط ، از سعد بن ابى وقّاص نقل کرده است که در یکى از سال‌هاى حج که معاویة به مکّه رفته بود ، سعد بن ابى وقّاص به ملاقات او رفت . در این هنگام ، حاضران براى خوشحال کردن ، معاویه ، از حضرت على علیه السّلام بدگویی مىکردند .

    سعد ، از شنیدن نکوهش آنان ، خشمناک شد و گفت : چنین سخنان نابجا و نابخردانه را درباره بزرگوارى مىگوئید که خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم فرمود :

    «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» .

    و شنیدم خطاب به حضرت على علیه السّلام، مىفرمود:

    «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا أنّه لا نبىّ بعدى»

    و شنیدم که فرمود:«لاعطینّ الرّایة رجلا یحبّ اللّه و رسوله ؛ همانا پرچم جنگ را به مردى مىسپارم که خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دوست مىدارد.

    ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 45 ، ح121 ، باب فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر - بیروت .

    محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید :

    أخرجه ابن ماجة ( 121 ) . قلت : و إسناده صحیح (ألبانی، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة‌ ، ج 4 ، ص 249 ،)

     

     

    ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب

    عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجة الوداع» که افتخار همراهى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم و در آنجا دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :

    «ألست أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ ؛ آیا من سزاوارتر نیستم به مؤمنان از خود آنها؟ » همگى تصدیق کرده و بله گفتند . باز فرمود :

    «ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه ؛ آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نیستم ؟ » .

    باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که فرموده مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.

    سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على علیه السّلام را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما » .

    ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116 ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر - بیروت .

    البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :صحیح .

    محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113 ، طبق برنامه المکتبة‌ الشاملة

     

     

    ابن حجر عسقلانی از امیر مؤمنان علیه السلام

    حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى می‌دهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود :مگر نه این‌ است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آن‌ها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است .

    ابن حجر بعد از نقل این روایت می‌گوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده‌ است . در این روایت چیزهای است که در آن‌ها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است .

    ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای852 هـ) ، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة ، ج 16 ، ص142 ، ح3943 ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ

     

     

    بزار از زید بن یثیع

    ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع به اتفاق همگان روایت کرده اند که از حضرت على علیه السّلام شنیدیم ، سوگند مىداد که اگر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای برخواستند و شهادت دادند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود : مگر نه این که من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :

    «من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

    البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 3 ، ص 35 ، ح786 ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم - بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، 1409هـ .

    هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است

    الهیثمی ، علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 105 ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407هـ .

     

     

    بزار از سعد بن أبی وقاص

    عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است .

    البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 4 ، ص 41 ، ح1203 ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم - بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، 1409 هـ .

    هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :

    رواه البزار ورجاله ثقات .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 107 ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807 ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

     

     

    طبرانی از زید بن أرقم

    یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آن جا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم .در آنجا بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گران بار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از خواسته و رویه آنان پیروى نمایید ، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است .سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم ! چه کسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولیتر به جان و مال است آنگاه فرمود :«من کنت مولاه فعلىّ مولاه» .

    المعجم الکبیر ، ج 5 ، ص 171 ، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاة: 360 ، ناشر : مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی .البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :أخرجه الطبرانی ( 4986 ) و رجاله ثقات .طبرانی آن را نقل کرده و روایان آن مورد اعتماد هستند .

    البانی ، محمد ناصر ، السلسلة الصحیحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المکتبة‌ الشاملة .

     


    اعتراف اهل سنت در مورد رجال حدیث غدیر

    شمس الدین ذهبی (متوفای748هـ)

    محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است .

     

     

    شمس الدین ذهبی (متوفای748هـ)

    من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم .

     

     

    محمود الالوسی بغدادی (متوفای1270هـ)

    ذهبی گفت : این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا ‌صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است

     

     

    ابن حجر عسقلانی (متوفای 852 هـ )

    حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند ، سند‌های بسیاری دارد ، که همه آن‌ها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند.

     

     

    ابن حجر الهیثمی (متوفای974هـ)

    در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند : ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند ، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند ، و در نقلی که احمد دارد می گوید : سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیده‌اند

    بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد می‌گیرد ، ارزش توجه ندارد.

     

     

    جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ)

    این حدیث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل کرده اند و احمد مجدداً آن را از بریده بن حصیب و ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی از زید بن ارقم آن را نقل کره اند، هیثمی می گوید: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد دیگری گفته است راویان آن راویان صحیح بخاری هستند .سیوطی می گوید: حدیث غدیر متواتر است.

    علت ایراد این حدیث آن است که اسامه به علی گفت : تو مولای من نیستی ؛ بلکه مولای من پیامبر است ، رسول خاد صلی الله علیه وآله پس از شنیدن این سخن فرمود : هر کس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است .

     

     

    جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ)

    هیثمی گفته است که راویان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جای دیگر گفته که روایان آن راویان صحیح بخاری هستند و مصنف (سیوطی) گفته است که حدیث غدیر متواتر است .

     

     

    أبو حامد غزالی (متوفای505هـ)

    از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :

    «افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]

    پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند .

     

     

    ملا علی قاری (متوفای1014هـ)

    حدیث غدیر بدون شک صحیح است ؛ بلکه بعضی از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است :

    این حدیث را در زمان خلافت علی علیه السلام بعد از اختلافی که در باره آن پیش آمد، سی تن از اصحاب شهادت دادند که آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده اند.

     

     

    علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفای 1162هـ)

    حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را طبرانی و احمد وضیاء در کتابش المختارة، از زید بن ارقم وعلی و سی نفر از صحابه نقل کرده اند، پس حدیث متواتر و مشهور است.

    العجلونی الجراحی ، إسماعیل بن محمد ، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس ، ج 2 ، ص 361 ، رقم : 2591

     

     

    محمد ناصر البانی (1332هـ . 1914م ؛ 1420هـ - 1999م)

    رای حدیث غدیر سند‌های بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع اسناد آن را ذکر کرده اند ، ومن آنچه آورده‌ام اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنائی با اسناد آن یقین به صحت پیدا می کند . ابن عقده همه راه‌های نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بنا بر بعضی از اسناد ، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد ، حسن دانسته است .

    خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ اللهم وال من والاه ] صحیح هستند ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است ... .

    البانی ، محمد ناصر (معاصر) ، السلسلة الصحیحة ، ج 4 ، ص 249

     

     

    محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفای1182هـ)

    گروهی از بزرگان و پیشوایان در دانش حدیث ؛ مانند : احمد حنبل و حاکم نیشابوری و ابن ابی شیبه و ابن ماجه حدیث : من کنت مولاه... را با سند روایت کرده‌اند . برخی از پیشوایان آن را از احادیث متواتر شمرده اند .

    الحسنی الصنعانی ، محمد بن إسماعیل الأمیر ، توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار ، ج 1 ، ص 243 ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : المکتبة السلفیة - المدینة المنورة .

     

     

    سبط بن جوزی (متوفای 654هـ)

    دانشمندان متخصص در تاریخ اسلام اتفاق دارند که قصه غدیر بعد از باز گشت رسول خدا ‌صلی الله علیه وآله ‌‌از حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة اتفاق افتاد ، اصحاب و یارانش را صد و بیست هزار نفر بودند جمع کرد و درسخنرانی اش فرمود : هر کس من او را مولا و رهبرم ؛ پس علی ، مولا و رهبر او است ، در این روایت با صراحت نه با کنایه و اشاره رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را پیشوا قرار داد.‌‌

    سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص

     

     

    علامه شمس الدین الجزری الشافعی (متوفای833هـ)

    وی پس از نقل حدیث غدیر می گوید: این حدیث از این جهت حسن واز جهات زیادی صحیح و از جهت امیر المؤمنین علی و رسول خدا متواتر است، گروههای زیادی از گروههای زیادی دیگر آن را روایت کرده اند، سخن کسانی که بدون آگاهی از دانش حدیث آن را ضعیف دانسته اند ارزشی ندارد ونباید به آن اعتنا کرد.

    الجزری الشافعی ، أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد بن محمد ، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه

     




    «مولی» به معنای «اولی»


    محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256هـ) :

    وی در تفسیر سوره حدید می‌نویسد :باب تفسیر سُورَةُ الْحَدِیدِ قال مُجَاهِدٌ ... «مَوْلَاکُمْ» أَوْلَى بِکُمْ .

    مجاهد گفته است : (مولاکم) به معنای (اولی) و برتر به شما است .

    البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ) ، صحیح البخاری

    سنت

    الکلبی ، محمد بن السائب ، (متوفى 146 هـ) ؛

    محمد بن سائب کلبی از علمای پرآوازه لغت عرب در قرن دوم از کسانی است که تصریح کرده است که «مولی» به معنای «اولی» می‌آید .

    فخر رازی ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسیر آیه « هی مولاکم وبئس المصیر (الحدید / 15) » می‌نویسد :در لفظ (مولی) چند نظریه وجود دارد ، یکی از آن سخنان از ابن عباس است که گفته است: (مولاکم) یعنی فرجام و عاقبت . توضیح آن این است که (مَولی) از (وَلِی) به معنی نزدیک بودن است ؛ یعنی آتش جایگاه شما است که به آن نزدیک می شوید و به آن می رسید .

    سخن دوّم از کلبی است که می‌گوید : (مولی) یعنی اولی و بر تر از شما به خود شما است .

    الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 29 ، ص 198 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ - 2000م .

     

     

    أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل می‌کنند :

    ( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است .تفسیر البحر المحیط ، ج 5 ، ص 53 ، تحقیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل ، ناشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1422هـ -2001م .

     

     

    أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل می‌کنند :

    ( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است البغوی ، الحسین بن مسعود (متوفای516هـ) ، تفسیر البغوی ، ج 2 ، ص 299 ، تحقیق : خالد عبد الرحمن العک ، ناشر : دار المعرفة - بیروت

     

     

    أبی عبیدة ، معمر بن المثنی ، (متوفای 210هـ)

    «هِیَ مَوْلاَکُمْ» أولى بکم .این مولای شما است ؛ یعنی اولی و برتر است به شما .

    التیمى ، أبو عبیدة معمر بن المثنى ، مجاز القرآن

     

     

    أبو بکر الأنباری (متوفای 328هـ)‌‌‌

    ابوبکر انباری گفته : مولی به معنای اولی است ، و این فرمایش خداوند : (النار هی مولاکم) ؛ یعنی نار اولی است برای شما . در شعر لبید هم به معنای اولی آمده است : دو گروه متخاصم گمان بردند که ترسناک تر و سزاوارتر برای ترس و وحت پشت سر و روبرو است .

    الأنباری ، أبو بکر محمد بن القاسم (متوفای328هـ) ، الزاهر فی معانی کلمات الناس

     

     

    إبن منظور الأفریقی (متوفای 711هـ)

    ابن منظور مصری که کتاب لسان العرب او از برترین کتاب‌های لغت به شمار می‌رود ، با استشهاد به شعر معروف لبید تصریح می‌کند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است :

    وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب .

    (ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ) ، لسان العرب ، ج 15 ، ص 410 ، ناشر : دار صادر - بیروت ، الطبعة : الأولى

     

     

    الدقیقی النحوی (متوفای614هـ)

    وی نیز که از بزرگان علم لغت در قرن هفتم به شمار می‌ورد ، تصریح می‌کند که «مولی» به معنای «اولی» می‌آید :

    وقال تعالى : «مأواکم النار هی مولاکم» أی أولى بکم .

    خداوند فرمود : جایگاه شما آتش است، یعنی آتش اولی و برتر است برای شما .

    الدقیقی النحوی ، سلیمان بن بنین (متوفای614هـ) ، اتفاق المبانی وافتراق المعانی ، ج 1 ، ص 138 ، تحقیق : یحیى عبد الرؤوف جبر ، ناشر : دار عمار - الأردن ، الطبعة : الأولى ، 1405هـ 1985م

     

     

    الحسینی الزبیدی (متوفای 1205هـ)

    الزبیدی در تاج العروس به استشهاد به شعر معروف لبید تصریح می‌کند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است :

    وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب .

    (ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .

    الحسینی الزبیدی ، محمد مرتضى (متوفای1205هـ ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 40 ، ص 254 ، تحقیق : مجموعة من المحققین ، ناشر : دار الهدایة

     

     

    أبو البقاء الکفوی (متوفای 1094هـ) :

    کفوی از بزرگان لغت در قرن یازدهم است . وی در کتاب مشهورش الکلیات در باره کلمه (مولی) می ‌نویسد :

    «مأواکم النار هی مولاکم» أی : هی أولى بکم .

    جایگاه شما آتش است ؛ یعنی اولی و سزاوار تر برای شما است .

    الکفوی الحنفی ، أبو البقاء أیوب بن موسى الحسینی ، (متوفای1094هـ) ، الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة ، ج 1 ، ص 870 ، تحقیق : عدنان درویش - محمد المصری ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1419هـ - 1998م

     

     

    ابن حجر عسقلانی متوفی 852

    ابن حجر عسقلانی در شرح این مطلب می‌نویسد :

    قوله مولاکم أولى بکم قال الفراء فی قوله تعالى «مأواکم النار هی مولاکم» یعنی أولى بکم وکذا قال أبو عبیدة وفی بعض نسخ البخاری هو أولی بکم وکذا هو فی کلام أبی عبیدة .

    فراء در توضیح آیه شریفه : (ماواکم النار هی مولاکم) گفته است : مولی به معنای اولی و برتر به شما است ، ابوعبیده نیز چنین گفته است و در بعضی از نسخه‌های بخاری به معنای «او اولی به شما است» آمده است ، و همچنین است در سخن ابوعبیده .

    العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج 8 ، ص 628 ، تحقیق : محب الدین الخطیب ، ناشر : دار المعرفة - بیروت .

     

     

    معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا

    ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می‌دانستند :

    مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد :پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ) ، صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .

    در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌کند که ابوبکر خود را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و ... می‌دانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و ... می‌دانید.

     

     

    الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی متوفی 316هـ

    عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم ...

    نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟

     

     

    إبن أبی شیبة الکوفی متوفای235 ه

    عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم ...إبن أبی شیبة الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار

    نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟

     

     

    ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :

    متقی هندی گوید: خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحت‌ها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به کمک خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می کنم .

     



     

     

    ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :

    ابن عساکر گوید: وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبه‌ای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبه‌ای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را می‌پذیرفت ...

     

     



    انتصاب عمر به عنوان ولی

    ابوبکر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد ... سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبکر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشته‌ای برایم بخوان ؟ عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبکر تکبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیکو دهد .

    آنگاه ابوبکر دست‌ها را بلند کرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری که من در آستانه سفرم ، پس تلاش کردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را که حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر که از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان .

    و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود که : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم .

    التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای354 هـ) ، الثقات ، ج 2 ، ص 192 ـ 193 ، تحقیق السید شرف الدین أحمد ، ناشر : دار الفکر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975

     

     

    انتصاب عمر به عنوان ولی

    ابوبکر در نامه‌ای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این کار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بکر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد .

    الجزری ، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای544هـ) ، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج 4 ، ص 109 .

    استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از این دو کلمه یک معنی استنباط می‌کرده‌اند و «ولی» همان معنایی داشته است که «خلیفه» داشته است .

    نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده می‌کند ؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو کلمه «ولی» و «خلیفه» در کنارهم استفاده کرده‌اند

     

     

    مقارنه ولایت رسول خدا و ولایت امیر مؤمنان علیها السلام

    رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» از مردم اقرار گرفت که آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم ؟ «ألست أولی بکم من انفسکم» . وقتی همه مردم سخن آن حضرت را تصدیق کردند ، بلا فاصله بعد از آن فرمود : پس هرکس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است .

    بسیاری از روایات غدیر که از طریق اهل سنت نقل شده ، جمله «الست أولی بالمؤمنین من انفسهم» را به همراه دارد که ما در مقاله «تواتر حدیث غدیر» به این روایات اشاره و صحت آن‌ها را ثابت کرده‌ایم . ولی در این جا فقط به شش روایت بسنده می‌کنیم :

    1 . در روایت ابن ماجه آمده است که آن حضرت فرمود :

    فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ ... .

    فرمود: آیا من از جان مؤمنان به آنان بر تر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: آیا من نسبت به هر مؤمنی بر جان او برتر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: این علی رهبر و سر پرست هر کسی است که من مولای او هستم.....

    ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، 

    محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید :

    این روایت را ابن ماجه نقل کرده است و سند آن نیز صحیح است.

    أخرجه ابن ماجة ( 121 ) . قلت : و إسناده صحیح .

    ألبانی ، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة‌ ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة .


     






    اعتراف به امامت درحدیث غدیر

    محمد بن طلحة شافعی (متوفای 658هـ) :

    وی در کتاب کفایة الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک ... ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامی‌ات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) می‌نویسد :

    وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیة وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره ( ص ) .

    این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر می‌آید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل می‌شود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .

    الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب.

     


    استدلال های امام علی به غدیر

    حضرت على علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مىدهم هر مرد مسلمانى که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین على علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود :

    آیا می‌دانید که من شایسته‌تر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :

    هر کس من مولای او هستم ،‌ این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .

    ابو طفیل گفت : از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى مىکردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم ! «زید» گفت : آنچه را که شنیدى انکار مکن ! به دلیل آن که، آنچه را که استماع کردهاى من خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدهام !

    هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :

    رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .

    مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 هـ ) ج 9 ، ص 104 ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت – 1407 .

    این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ؛ غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است.

     

     

    سعید بن وهب گوید : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام پنج تن و یا شش تن برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود:هر کس من مولای او هستم ، این علی نیز مولای اوست.هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح .(مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 104 )

     

    سنت-تاریخ تحلیل نشده اسلام

     

    ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که هر سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على علیه السّلام سوگند مىداد که هر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود :

    آیا من از جان مؤمنان سزاوراتر از خود آنها نیستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

    هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

    این روایت را بزار نقل کرده و تمام راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز قابل اعتماد است .

     

    سنت-سنت نبوی-سایت سنت

     

    أبی اسحاق از سعید بن وهب و از «زید بن یثیع روایت کرده است که هر دو تن گفتند : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام شش تن از کنار سعید بن وهب و شش تن از کنار زید بن یسع برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند ، خطاب به مردم فرمود :

    آیا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیست ؟حاضران گفتند :آرى ! خدا بر همگى آنان اولویت دارد.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

    بارخدایا هرکه من مولای او هستیم ، این علی مولای اوست ، بارخدایا دوست بدار کسانی که او را دوست دارند و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد.

     

    سنت

     

    اعتراف وحشتناک البانی در مورد استدلال حضرت علی در مورد غدیر را ببینیم

    عبد الله پسر احمد در آنچه بر مسند احمد افزوده است ، از سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده که این دو نفر گفته‌اند : علی در رحبه مردم را سوگند داد که هر کس حدیث غدیر را از رسول خدا شنیده است از جا بر خیزد . بعد از شش نفر از کنار سعید و شش نفر از کنار زید شهادت دادند ... و در حدیث چهارم ـ در طریق داشت دوّم و سوّم ـ نیز این روایت گذشت . سند آن نیکو است و بزار نیز همانند آن را به شکل کامل‌تری نقل کرده است. و برای این روایت سند‌های بسیاری وجود دارد که طایفه بزرگی از علما آن را نقل کرده‌اند ؛ از جمله هیثمی در مجمع الزوائد .

    من نیز تا اندازه‌ای که در توانم بود این روایات را بعد از تحقیق سند‌های آن ، آن‌هایی را که سندش قطعی بوده نقل کردم وگر نه این روایت طرق بسیاری دارد . و ابن عقده نیز آن را در کتابی جدا‌گانه آورده است .

    ابن حجر عسقلانی در باره حدیث غدیر گفته : بعضی از روایات غدیر صحیح و بعضی از آن حسن هستند . و خلاصه این که این حدیث با هر دو قسمتش [ من کنت مولاه ... اللهم وال من والاه] صحیح است ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه برای کسانی که در سند آن تحقیق کرده‌اند ، مطلب آشکاری است و من به اندازه کافی آن را ذکر کردم .

     

    سنت

    پروفسور خالد بلانكين شيپ تا سال (1973م) عضو كليساى پروتستان در آمريكا بود و در اين سال به دين مبين اسلام مشرف شد وى در سال (1983م) فوق ليسانس خود را در رشته تاريخ اسلامى از دانشگاه قاهره دريافت كرد و در سال (1988م) توانست در رشته تاريخ كه يكى از رشته هاى خاورشناسى است از دانشگاه واشنگتن نائل به درجه پرفسورى PH.D شود . او در بخش اديان دانشگاه تمپل آمريكا عضو افتخارى بوده و به همراه پروفسور محمود ايوب كه سمت استادى در آن دانشگاه دارد دپارتمانى را با نام اديان شناسى تأسيس نموده اند كه در زمينه حديث، فقه، تاريخ، سيره پيامبران براى دانشجويان تدريس مىكنند . او درباره اسلام مى گويد: گسترش اسلام بسيار مهم است ، زيرا اسلام دينى است که رستگارى ديگران را نيز مى خواهد.یک کارشناس مسائل دینی با اشاره به اینکه با بررسی متون تاریخی می بینیم که در متون اهل سنت هم سندات واقعه غدیر خم کم نیست، گفت: به عنوان مثال در کتاب تاریخ بغداد که متعلق به خطیب بغدادی یکی از علماء بزرگ اهل سنت است در جلد هشتم به جریان غدیر اشاره شده است.

    به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر سید علیرضا واسعی در برنامه شب‌های آسمانی شبکه قرآن و معارف سیما گفت: دست هایی وجود دارد که می خواهند برای از بین بردن اتحاد مسلمانان روابط شیعه و سنی را تاریک کنند اما با دقت به این موضوع باید متوجه باشیم که بیان حقایق در محافل علمی اجتناب ناپذیر بوده و باید رعایت شود و چاره ای جز بیان این حقایق نیست.

    وی اظهار داشت: بعضی این شبهه را وارد می کنند که نام امام علی(ع) چرا در قرآن نیامده ما اگر بسندگی قرآن را بپذیریم این موضوع مورد تأمل است. اما قرآن خودش ما را ارجاع می دهد به سنت نبوی، و در سنت نبوی و در متون حدیثی و روایی اهل سنت هم سخنان پیامبر(ص) درباره امام علی(ع) موجود است.

    دکتر واسعی افزود: این که ما بگوییم قرآن کافی است و ما باید فقط به قرآن بسنده کنیم نقض خود قرآن است زیرا تأکید قرآن این است که شما باید به پیامبر(ص) که مبین، مفسر و الگوی تمام عیار قرآن است مراجعه کنید و آن چه که در قرآن است با سنت و سیره نبوی است که معنا پیدا می کند.

    وی گفت: بعضی این مسئله را مطرح می کنند که شیعه داستان غدیر را از خودش ساخته است. این سخن بسیار ضعیفی است که به شیعه نسبت داده اند. اگر انسان بخواهد به هر چیزی نسبتی اشتباه بدهد می تواند. درست است که داستان غدیر در متون شیعی بسیار مفصل وارد شده و این تفصیل گویی، طبیعی است اما ما باید به تم اصلی دقت کنیم که آیا اصل موضوع را هم شیعه از خودش ساخته و یا در تاریخ به وقوع پیوسته است؟

    وی تأکید کرد: ما وقتی که متون تاریخی را بررسی می کنیم می بینیم که در متون اهل سنت هم سندات این واقعه کم نیستند. به عنوان مثال در کتاب تاریخ بغداد که برای خطیب بغدادی یکی از علماء بزرگ اهل سنت است در جلد هشتم به جریان غدیر اشاره شده و می گوید غدیر خم روز 18 ذی الحجه است که در این روز، روزه ثوابش با روزه چند ماه برابری می کند و این روزی است که پیامبر دست علی(ع) را گرفت و خطاب به جمع گفت من کنت مولاه فهذا علی مولاه.

    این استاد تاریخ ادامه داد: پس از این که خطیب بغدادی سخنان پیامبر(ص) را بیان می کند می گوید بعد از این سخنان خلیفه دوم عمربن الخطاب دست علی را گرفت و گفت مبارک باشد بر تو ای کسی که مولای من هستی و مولای هر مسلمی. در کتاب تاریخ مدینة الدمشق ابن عساکر نیز این مطلب در جلد 42 با همان مقدمه و تبریک عمر بیان شده است. ابن کثیر دمشقی نیز یکی از نویسندگان و شخصیت های بزرگی است که به تعصب شهره است حتی او نیز در جلد 5 کتاب البدایة و النهایة موضوع غدیر را آورده است.

    وی با تأکید بر این که دست هایی وجود دارد که می خواهد روابط بین شیعه و سنی را تاریک کند گفت: در دنیای خارج از محافل علمی باید تعاملات شیعه و سنی زیاد باشد. اما در محافل علمی چاره ای جز بیان حقایق نیست و بنابراین باید این نکته در اینجا مطرح شود که کسانی که ادبیات عرب را بدانند معنای مولا را خوب متوجه می شوند، عمربن الخطاب صحابه مورد مقبول دنیای اهل سنت به خوبی معنای کلمه مولا را می دانست که بعد از سخن پیامبر(ص) به امام علی (ع) تبریک گفت زیرا اگر معنای مولا دوستی بود اینجا دیگر تبریک عمربن الخطاب معنا نداشت.

    واسعی تصریح کرد: آن زمان مردم به خوبی معنای مولا را دریافتند و عده ای به امام علی تبریک گفتند و عده ای دیگر نیز به تقابل پرداختند لذا می دانستند که فضای جدیدی در عرصه سیاسی و اجتماعی در حال گشودن است.

    وی بیان داشت: این که بعضی این شبهه را وارد می کنند که پیامبر مردم را در غدیر جمع نکرده اند کاملا موضوعی فرعی است زیرا علمای اهل سنت نیز به فراوانی احادیثی را نقل می کنند که راویانش انگشت شمار هستند اما آن ها را قابل استناد می دانند زیرا می گویند سخن، سخن پیامبر(ص) است و نباید از کنار آن گذشت.

    وی در پایان تأکید کرد: حجة الوداع در سال آخر پیامبراتقاق افتاد و اولین حج پیامبر(ص) بود. بنابراین جمعیت زیادی با پیامبر به حج آمده بودند و آمار چند هزار نفر را بیان می کند و مسلما پیامبر(ص) سخن خود را به قصد شنیدن مخاطبان مطرح کردند و نعوذبالله ایشان هرگز حرفی کم فایده و بی فایده بیان نمی داشتند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در دو شنبه 23 شهريور 1398برچسب:,ساعت 16:28 توسط امیر علی عرفانیان |




الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82
جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی
امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک
سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی
قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش
به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53
شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319
سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم
نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم
دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف»
ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740
مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو
رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59
دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین
بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه
فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی
کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه
کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست